محمد محق: نویسنده وپژوهشگر
قسمت اول
ظهور داعش در دومین دهه از قرن بیست و یکم چونان معمایی می نماید که هر کس می خواهد به سبک خود به گشایش و حل آن دست یازد. یکی آن را توطئه ای آشکار از سوی استخبارات امریکا و اسرائیل میداند که برای ضربه زدن به منافع روسیه، چین و ایران طراحی شده است. یکی دیگر، این گروه را دست پروردۀ اردوغان، سعودی، قطر، امارات عربی و مانند اینها می شمارد که خلق شده است تا توازن قوا را به نفع برخی و به زیان برخی دیگر بهم بزند. از نظر عده ای دیگر، این گروه زادۀ دامی است که حکومت های ایران و سوریه برای بدنام ساختن اعتراضات صلح آمیز مردم سوریه بر ضد رژیم اسد در این منطقه چیدند. کسانی دیگر در غرب که دچار اسلام هراسی مفرط هستند آن را عریان ترین تجلی اسلام فتوحات پیشه و جهانگشا می دانند که قد بر افراشته است تا تمدن رقیب را با زور و اکراه از راه بر دارد و خلافت خود را از نو پی افکند تا رویاهای تحقق نیافته ای را که نیاکان مسلمان شان برای فتح اروپا داشتند، اینک در این روزگار به تحقق برسانند.
ممکن است هر یک از این تحلیل ها تا جایی به گوشه هایی از یک واقعیت اشاره کند، اما نمی تواند تصویر کامل آن را بازنمایاند، و به پرسش هایی که این رویکردها را به چالش می کشد پاسخ دهد. در این تحلیل ها، نقش عوامل درونی، درونفرهنگی و دروندینی، نادیده گرفته می شود. این تحلیل ها اصل را بر عامل خارجی می گذارد و فراموش می کند که بدون زمینه های حاصلخیز داخلی امکان به برگ و بار نشستن هیچ نقشه و طرح خارجی، آنهم به این طول و عرض و عمق، وجود ندارد.
مطالعات دقیقتر نشان می دهد که پیدایش داعش به دو دسته عوامل ایدئولوژیک و غیر ایدئولوژیک بر می گردد. عوامل غیر ایدئولوژیک مانند ساختار عشایری منطقه عراق و سوریه، تقسیم بندی فرقه ای مردمان منطقه، شمار انبوهی از نیروهای نظامی حزب بعث که بعد از جنگ عراق بی سرنوشت ماندند، تضاد منافع دولت ها و سازمان های استخباراتی شان در منطقه، منافع کمپنی های تولید اسلحه، بازار سیاه نفت و اسلحه در عراق بعد از جنگ، عملکرد فرقه ای گروه های شیعی عراق مانند فِرق الموت و جیش المهدی، رویکرد شدیدا فرقه گرایانه دولت نوری المالکی، نوستالژی گذشتۀ طلایی بغداد برای عرب های سنی به مثابه دار الخلافه تاریخی، تضاد ریشه دار عرب و فارس از زمان ساسانیان تا روزگار خمینی و صدام، فعال شدن گسل های عرب-فارس، عرب-کرد، کرد-ترک، سنی-شیعی، سنی-علوی، مسلمان-مسیحی، مسلمان-دروز و منتهی شدن همه اینها به بحران؛ بحران اقتصادی، بحران اجتماعی، و خصوصا بحران هویت؛ و در نتیجه، مسدود شدن افق های پیش رو برای طبقات متوسط شهری جهان عرب بعد از ناکامی بهار عربی، و سرانجام بحران هویت نسل های دوم مهاجران مسلمان در کشورهای غربی که در برزخ بین هویت قدیمی از دست رفته و هویت جدید به دست نیامده گیر مانده اند.
این تحولات به صورت جزئی و پراکنده در مناطقی دیگر هم اتفاق افتاده اما به پیدایش گروهی مانند داعش نینجامیده است. شیرازه ای که توانست تمام این عوامل را بهم ربط بدهد و آن را در بستر یک اَبَرروایت بیندازد تا به نیرویی این چنین دینامیک و ویرانگر تبدیل شود، عوامل ایدئولوژیک این ماجرا است.
شماری از ما خود را به هر دری می زند تا ثابت کند که داعش و اعمال آن ربطی به اسلام ندارد. همچنانکه شماری از رهبران میانه رو غرب نیز، بنا به ملاحظات سیاسی و دپلماتیک بر همین جنبه تاکید می کنند. اما این تلاشی بیهوده است.
بیهوده است اگر بخواهیم با استناد به پیشینه غیر مذهبی و احیانا انحرافی شماری از اعضای داعش کوشش کنیم که این گروه را نا مسلمان و منحرف از اسلام معرفی کنیم. آنان به همان پیمانه مسلمان اند که بقیه مسلمانان، و حکومت شان به همان اندازه اسلامی است که حکومت طالبان، حکومت سودان و حکومت جمهوری اسلامی ایران. آنان مانند بقیه مسلمانان به دین اسلام باور دارند، به عمل کردن به آن اهمیت می دهند و حتی در مواردی سختگیرانه تر از بقیۀ مسلمانان به آن پایبندی نشان می دهند، البته مانند بقیه مسلمانان، در میان شان کسانی را هم می توان یافت که از ادعاهای شان تخطی می کنند و اعمال مغایر ارزش های دینی انجام می دهند، یا می داده اند، و اکنون توبه کرده اند. از این رو است که پرداختن به عوامل ایدئولوژیک بیش از هر عامل دیگری اهمیت پیدا می کند.
نخستین عامل ایدئولوژیک نحوۀ فهم آنان از قرآن مجید است. اعمالی که داعش تاکنون انجام داده و موجب وحشت و بهت زدگی شده است همه کم و بیش ریشه در منابع دینی ما از جمله برخی آیات قرآنی دارد. این همان چیزی است که نقش عامل دینی را در کار این گروه بسیار برجسته می سازد. برای نمونه این موارد را در نظر بگیرید:
برده گیری و برده داری جنسی: “ما ملکت أیمانکم” سوره نساء، آیه 25.
قتل مخالفان عقیدتی و تعامل درشت با آنان: “قاتلوا الذین یلونکم من الکفار و لیجدوا فیکم غلظة” سوره توبة، آیه 123.
تلاش برای انداختن رعب و وحشت میان دشمنان: “ترهبون به عدو الله و عدوکم” سورۀ الأنفال، آیه 60.
داشتن کینه و نفرت از کافران: “قل موتوا بغیظکم” سورۀ آل عمران، آیه 119.
گرفتن جزیه از مخالفان همراه با تحقیر شان: “حتی یعطوا الجزیة عن ید و هم صاغرون” سوره التوبة، آیه 29.
جنگ با دشمنان و درشتی با آنان: “یا أیها النبی جاهد الکفار و المنافقین و اغلظ علیهم” سوره التحریم، آیه 9.
قتل دشمنان: “فإن تولوا فخذوهم واقتلوهم حیث وجدتموهم” سوره النساء، آیه 89، “فإما تثقفنهم فی الحرب فشرد بهم من خلفهم لعلهم یذکرون” سوره الانفال، آیه 57، “فإذا انسلخ الأشهر الحرم فاقتلوا المشرکین حیث وجدتموهم و خذوهم واحصروهم و اقعدوا لهم کل مرصد” سوره التوبة، آیه 5، “فإذا لقیتم الذین کفروا فضرب الرقاب حتی إذا أثخنتموهم فشدوا الوثاق” سوره محمد، آیه 4.
بسیاری از مسلمانان با این شکل برداشت از آیات قرآن مخالف هستند و برای مخالفت خود دلایلی هم دارند، اما راهی پیدا نمی کنند که داعش را از چنین تفسیری از این آیات باز بدارند و داعشیان را به خطا بودن برداشت شان مجاب و قانع کنند. این امر دلایل و علل متعدد دارد. یک علت آن این است که نظم آیات قرآنی و نحوۀ چیدمان آنها در کنار همدیگر زمینه تفاسیر متعدد را مساعد می گرداند. از این نظر، قرآن یک کتاب متعارف مانند بقیه کتاب ها نیست که دارای فصل و باب مشخص و موضوعات مرتب باشد.
همچنان ترتیب زمانی نزول آیات معلوم نیست، تا دانسته شود که کدام آیه بعد از کدام آیه نازل شده است و کدام یک می تواند دیگری را منسوخ یا دست کم مقید گرداند. اختلاف بر سر آیات منسوخ بسیار شدید است، از انکار کامل نسخ گرفته تا ادعای صدها آیه منسوخ.
به همین ترتیب، شمار اندکی از آیات قرآن شأن نزول دارند و بسیاری دیگر ندارند، و نمی توان دانست که چه حادثه ای در زمان نزول آنها رخ داده بود و این آیات ناظر به کدام حادثه یا حوادث بوده است.
ادامه دارد……