محمد محق : نویسنده و پژوهشگر
کسانی که این روایت را عرضه می کنند هر کدام شان بسته به گرایش فکری و پیش زمینه های فرهنگی خود رنگی خاص به آن بخشیده است. گروه های چپ، اعم از چپ سکولار تا چپ مذهبی آن را در قامت تقابل مستضعفان و مستکبران به تصویر کشیده اند، و خود را در جبهه مستضعفان و طرف مقابل را در جبهه استکبار معرفی کرده اند. آنان این جنگ را جنگی میان محرومان تاریخ از یک سو و استثمارگران و سودجویان از سوی دیگر نشان داده اند. گروه های سنتی سلفی و غیر سلفی این تقابل را در قامت حق و باطل، در قامت تقابل ابلیس/آدمی نشان داده اند. حق در اینجا الگویی است که از عصر سلف به تصویر کشیده می شود و باطل انحرافی است که از سوی تمدن بیگانه بر ما تحمیل شده است. در بسیاری از آثار نویسندگان مذهبی، با تمدن معاصر مخالفت صورت گرفته و در شماری از آنها نماد کامل دجال در آخر الزمان معرفی شده است. گروه های آزادیخواه ملی این نبرد را نبرد میان تجاوزگران خارجی و مقاومتگران داخلی دانسته اند و همه تحولات سیاسی چه در سطح محلی و چه در سطح منطقه و بین الملل در این قالب فهم و تفسیر گردیده است.
جدا از اینکه کدام یک از این روایت ها یا کدام بخش آنها نزدیک به واقعیت است، آنچه محصول نهایی چنین روایتی است پیدایش ادبیاتی به وسعت یک قرن است که خشم، کینه و حس انتقام را در میان ما مسلمانان دامن می زند. فرقی نمی کند که این حس از نوشته های علی شریعتی در ایران و حسن حنفی در مصر به عنوان نظریه پردازان چپ مسلمان بر جوشد و مزرعه ی فکر ما را آبیاری کند، یا از نوشته ها و آثار فکری احزابی مثل توده و مجاهدین خلق یا گروه های ناصری و بعثی در جهان عرب؛ چه رنگ آن مذهبی باشد، چه ملی گرایانه و چه هر دو. آنچه در نهایت اتفاق می افتد این است که ما راهی دیگر برای تعامل با دنیا نخواهیم شناخت جز انباشتن نفرت، آمادگی برای رویارویی، و لحظه شماری برای آغاز نبرد، و متوسل شدن به هر وسیله ممکن برای ضربه زدن به دشمن و به زانو در آوردن او.
این ادبیات ادبیات مبارزه، جنگ و نابود سازی است. در این ادبیات تهییج حماسه، تحریک عاطفه، تشویق شجاعت و آمادگی برای هر نوع رو در رویی و مقاومت از اهداف اساسی است.مهارت ها، توانایی ها و استعدادها همه باید در جهتی به کار افتد که ما را به این هدف نزدیک تر و به تحقق آن تواناتر سازد.
این ادبیات در قالب رساله های حزبی، کتاب های فکری، تحلیل های سیاسی، گزارش های تاریخی، سخنرانی های عمومی، بیانیه های رسمی، نشرات گروهی، برنامه های دیداری و شنیداری، و همه ابزارهای ممکن در طی یک سده یا بیشتر از آن تولید، تکثیر و توزیع شده است. بخش مهمی ازتفکر جمعی ما در این مدت با این ادبیات شکل گرفته و جهان بینی ما بر این پایه بنا شده است. به همین دلیل، آنچه را نگارنده از یک دپلمات پاکستانی شنیده است عین همان سخنی است که از یک راننده تاکسی در قاهره یا استاد دانشگاه در تهران می شنود. یک ملای مسجد در کانادا همانی را می گوید که یک خدمتگار مسلمان در رستورانی در لندن.
در این ادبیات راهی به تفکر بیطرفانه در نظر گرفته نشده، نگرش انتقادی تعلیم داده نشده، اهمیت یادگیری و به کارگیری روش های علمی در آن بازتاب نیافته، تاکید بر مشترکات و یافتن زمینه های همکاری با دیگران صورت نگرفته، و آنچه که لازمه زندگی صلح آمیز و مرفه باشد مشخص نگردیده است. در این ادبیات آنچه پر رنگ است وجه سلبی قضایا است که به جنگ و ویرانی منتهی می شود، نه وجه ایجابی آنها که به سازندگی، همکاری و رفاه می انجامد.
اکنون، برای مقابله با داعش و جلوگیری از رویش چنین شجره ای در دیگر سرزمین های اسلامی، کافی نیست که به محکومیت لفظی آن متوسل شویم، یا بار ملامت را به گردن دستگاه های استخباراتی و سازمان های جاسوسی بیگانه بیندازیم. همچنان کافی نیست که داعشیان را از نظر دیانت مورد تشکیک و تردید قرار بدهیم و ایمانداری شان را زیر سوال ببریم.
قسمت های اول ودوم این نبشته را می توانید از لینک های زیر بدست آرد.
داعش، ما، و انکار مسئولیت . قسمت دوم
اگر بخواهیم راه را بر تکرار چنین تجربه های هولناکی ببندیم ناگزیریم به اصلاحی ریشه ای در سامانه تفکر دینی و فرهنگ مذهبی خود روی بیاوریم. پیش از هرچیز باید به سراغ متون بنیادین دینی برویم و انحصار تفسیر قرآن و سنت را از چنگ ظاهر گرایان و عبارت پرستان بیرون کشیم. ناگزیریم به انقلابی در فهم سنتی از این متون دست یازیم و برای این کار طرحی نو در اندازیم. باید در پی ضوابطی عقل پسند و قواعدی اخلاق مدار باشیم که با آن بشود در را بر هر گونه تفسیر انسان برانداز برای همیشه بست. ناگزیریم با کمک علم بر بسیاری از پیش فرض های کهن و غیر قابل دفاع خط بطلان کشیم. باید با زبان دین و فلسفه آن آشنایی دوباره پیدا کنیم و میان لایه های تاریخی و فرا تاریخی دین فرق بگذاریم. ناچاریم برای این کار طرح الهیات نوینی را بریزیم که در آن هر دو جهان غیب و شهادت پایبند اخلاق باشند و دروازه بر هر گونه پرسشگری، نقادی و جستجوگری باز باشد. پایه های الهیات کهن که متعلق به جهان شناسی یکسر متفاوتی است نمی تواند در روزگار معاصر، و بر زمینه جهان شناسی علمی امروز جایگاهی قابل قبول پیدا کند. در دنیایی که شناخت ما از ریزترین اجزای ماده تا بزرگترین مجموعه های کهکشانی سراپا نو شده است، نمی توان از الهیاتی دفاع کرد که پایه اش بر جهان شناسی بطلمیوسی است، و حدود آن به هفت اقلیم تقسیم می شود و پایان آن به کوه قاف می رسد.
ما باید نسبتی نو با سنت دیرینه خود برقرار کنیم. ما نمی توانیم تمجید و تجلیل از آن را بسنده بدانیم و از سنجش و ارزیابی آن کناره بجوییم. وقت آن رسیده است که آن تاریخ و محصولات آن را با تیغه نقدی روشمند به جراحی بگیریم. ما باید کسانی را که در تاریخ ما آسمانی شده اند به زمین بیاوریم، و بلکه اساسا تاریخ خود را انسانی و انسان های خود را تاریخی بشناسیم. از این رو، ما نیازمند تولید ادبیاتی دوباره ایم که در آن ورود به عصر جدید را به رسمیت بشناسد. در آن به انسان و خود مختاری اش در ساحت زندگی و به حق وی در شکل دادن به نحوه زیست خود اذعان شود. در آن به زیستن، آباد کردن، درک متقابل داشتن، و جهان را خانه مشترک انسان ها انگاشتن بها داده شود. در آن به جای کینه و انتقام و جنگ و نابود کردن، تسامح و مدارا و گذشت و پذیرش به ستایش گرفته شود. ما نیاز به شهامتی اخلاقی داریم تا اعتراف کنیم که داعش از میان ما و از بطن فرهنگ ما برخاسته است و تا زمینه های درونی آن را نخشکانیم راهی به ساختن جهانی بهتر در سرزمین های خود نخواهیم داشت.