به نظر میرسد تصور بسیاری از نخبگان از گروه طالبان عبارت از گروه تروریستی است که با خشونت به قدرت رسیده و با حماقت تلاش میکند برای تحمیل خود با سرنیزه کشور در قبضه ی خود حفظ کند. این تصور از بنیاد اشتباه است. نه برگشت طالبان بر حسب یک اتفاق بوده و نه سیاستهای شان از روی حماقت است. نخبگان مخالف طالب به شدت نیاز به اصلاح درک شان از پروژه ی طالب دارند. گذشته از بحث ماموریت طالب در پیوند به منابع بیرونی و نگرش منابع بیرونی پشتیبان طالبان، آنچه در درون کشور طالبان دنبال میکنند، بسیار آگاهانه و حساب شده است. وقتی برداشت ما از اصل قضیه اشتباه باشد، قطعاً در برخورد خود با این گروه هم دچار اشتباه میشویم. چیدمان سیاست طالبان در داخل ابتنا بر یک منطق تاریخی براساس ظرفیت های قومی این گروه در رابطه با قدرت سیاسی در افغانستان دارد. بررسی ظرفیت های قومی پشتون در افغانستان و خط حرکت حامد کرزی، اشرف غنی احمدزی و دیگر الیت پشتون و در ادامه آن، حرکت معنامند طالبان در آن خط، افق نظر طالبان را در اتخاذ تصامیم کلان داخلی مشخص میکند. انکار اینکه طالبان در مسیر یک روایت تاریخی قرار دارند و سیاستگذاری های شان پیوندی عمیق با این روایت دارد، ظرفیت های نخبگان غیر پشتون را به صرف مسائل و حوزه های میکند که خارج از دایره ی بازی اصلی است. شاید یکی از دلایل اصلی ناکامی الیت غیر پشتون از گرفتن نتیجه ی مطلوب از تلاشهایش در برابر طالبان، به همین برداشت غلط مرتبط باشد. وقتی خوانش قضیه اشتباه باشد، سیاستگذاری ها هم بر اساس این درک غلط صورت میگیرد و در نهایت نتیجه ی حاصل از آن هیچ کمکی به حل چالشها نمیکند.
پرسش این است که چرا طالبان از حوزه ی فرهنگ، هویت، سیاست و ارزشهای اجتماعی در تقابل با اقوام غیر پشتون قرار دارد و تمام سیاستگذاری هایش در جهت تضعیف هویت و حضور اقوام غیر پشتون در داخل است؟ آیا تصمیم به تعمیم فرهنگ قبلیه ای پشتون بر دیگران از روی نافهمی و اتفاق است؟ آیا خوانش ویژه ی طالبان از دین بر اساس منافع قومی بیانگر حماقت و عدم آشنایی طالبان از دین است یا رهبران این گروه به صورت دقیق دین را ابزار قداست بخشیدن به ارزشهای قومی شان جهت تحریف هویت فرهنگی-تاریخی مردمان بومی این سرزمین به نفع یک قبیله ای عقب افتاده، قرار داده اند؟ در نهایت اینکه چرا طالبان حتی با کوچکترین رفتارها و ارزشهای قبیله ای پشتون که در بسیاری جهات در تضاد مستقیم با آموزه های دینی دارد، مشکلی ندارند؟ نه اینکه مشکلی ندارند، بلکه مصرانه در جهت تعمیم آن بر کلیت مردم این سرزمین حرکت میکنند.
شاید تمرکز ما بر فشارهای جهانی روی تغییر رفتار طالبان در داخل مبتنی بر همین برداشت اشتباه ما از ریشه ی تصمیم طالبان و ماموریتی است که این گروه در داخل کشور دنبال میکند.
از موضعگیری های شخصیتها و مقامهای کشورهای دیگر در رابطه با طالبان به نظر میرسد که آنها طالبان را یک گروه تروریستی و افراطی دینی میدانند که مردم افغانستان با حضور شان مخالف هستند. این برداشت ناشی از مغالطه ی است که الیت پشتون به صورت آگاهانه و الیت غیر پشتون به صورت ناخودآگاه در مورد هویت طالبان خلق کرده و عمق بخشیده اند. بلی مردم افغانستان مخالف طالبان هستند، اما کدام مردم؟ مردمی که طالب با کشتار و قتل و خونریزی در پی تعمیم ارزشهای شان بر دیگران است یا مردمی که هویت، جایگاه، فرهنگ و حتی جان شان مورد تهاجم طالب قرار گرفته است؟ اگر این تفکیک را لحاظ نکنیم دچار اشتباه عمیقی شده ایم. طالب تلاش دارد مناسبات ارزشی یک فرهنگ عقب مانده را در جایگاه الگوی زیستی و اجتماعی برای دیگران قرار دهد و همه ی قدرت را در قبضه ی یک فرهنگ ناتوان با اتکا به زور و وحشت قرار دهد، چرا باید پشتونها با طالب مخالف باشند؟ مگر نه این است که طالب دارد به نفع هویت و جایگاه این قوم قتل و کشتار میکند؟ استثنائات در شامل بحث ما نمیشود. شاید یک اقلیت ناچیز از پشتونها که شامل محاسبه نمیشود، به دلایلی مخالف طالبان باشند، اما اصل بر اجماع الیت و توده ی پشتون است که یکی همراه و همسو در سطح رهبریت و دیگری در قاعده ی هرم به حیث لشکر کشتار عمل میکند، میباشد. قاعده بر جمع استوار است و اکثریت قاطع الیت و توده ی پشتون پشتیبان طالبان هستند. بعضی از مخالفتهای دیگر هم وجود دارد که ناشی از مشکلات ذات البینی قبیله های پشتون در رقابت روی منافع قدرت میان خود شان است، اما در خوانش و پیگیری کلی روایت تمامیتخواهانه هیچ مشکلی با یکدیگر ندارند. مثلا مشکلی اشرف غنی احمدزی با طالبان این نبود که او با نگرش و سیاست طالبان مخالف باشد، بلکه این بود که منافع شخصی اش باید تامین گردد و در نهایت وقتی بازی به سوی رفت که نتوانست سود شخصی از آن به دست بیاورد، همه امکانات را در مسیر منافع قوم خود آگاهانه به طالبان واگذار کرد. مصداق های زیادی در این مورد است که نشان میدهد اختلافات درونی قبیله های پشتون را نباید دال بر تفاهم ناراضیهای طالبان با اقوام غیر پشتون روی مسائلی مثل عدالت اجتماعی، ساختار عالانه ی نظام سیاسی، احترام به حقوق همه و برابر دانستن همه در این سرزمین دانست. آنها با خود مخالفت های درونی دارند، اما در سطح کلان همه در محور یک باور عمل میکنند و آن تحکیم روایت قومی شان است.
جلوگیری از رفتن دختران به مکاتب، تاکید بر زبان پشتوو دشمنی با زبان فارسی، تحمیل رفتارها و الگوی اجتماعی قبیله ای بر دیگران مثل ماندن زنان در خانه و محرومیت زنان از حق سفر، مخالفت با نوروز و دیگر عرفهای و سنت های تاریخی-فرهنگی غیر پشتونها، تحمیل هویت افغان بر همه و مسایل دیگر، به صورت یک نظام که تمام اجزایش مرتبط و با هم پیوند جدی دارند و در رابطه یا یکدیگر قرار داشته و هر جزء اجزای دیگر را تقویت میکند، باید شناخت. عبور از هر بخش این دستگاه نظری و عملی، منجر به فروپاشی تمام دستگاه سیاسی و اهداف شان میشود. بناً طالبان از هیچ یک عقب نشینی نخواهد کرد، حتی اگر به قیمت دشمنی با مجموع جهان تمام شود. این توهم را باید از خود دور کرد که فشارها میتواند طالبان را وادار به عقب نشینی از بخشی از اهداف شان کند. اگر قرار بود با چنین سختی این سیاست را دنبال نکنند، چرا حکومت اشرف غنی احمدزی را سقوط دادند تا این گروه مطرود حاکم شود. در صورت سهل گیری، سیاستهای شان با حکومت غنی احمدزی بهتر پیش میرفت، تا تسلط یک گروه که در انزوای کامل مناسبات جهانی قرار گرفته است. در حکومت غنی احمدزی تمام سیاستهای قومی پشتون قدم به قدم دنبال میشد و دادخواهی های غیر پشتونها توسط یک مشت رهبر معامله گر غیر پشتون رنگ میباخت. رهبران ارزان قیمت و معامله گر غیر پشتون مثل امرالله صالح، سرور دانش، محمد محقق و صدتای دیگر در بدل یک مشت امتیازات ناچیز، توده و نخبه ی معترض غیر پشتون را به نفع سیاستهای پشتونیزم کنترل میکردند و این به مراتب کارآیی بیشتر داشت تا اینکه بیایند و تحریکات مستقیم ایجاد کنند و تمام توده ی غیر پشتون را در برابر خود به صورت علنی قرار دهند. بناً محول کردن میدان به طالبان براساس اهداف و سیاستگذاری های بسیار مشخصی شده و طالبان به هیچ عنوان از هیچ یک از اهداف شان عقب نشینی نخواهند کرد، چه در غیر آن به معنای باخت چند وجهی الیت پشتون خواهد بود.
باید خوش بینی های غیر منطقی را کنار گذاشت و با منطق محکم سیاسی و براساس واقعیت های جاری میدان تصمیم مقابله با این تهاجم را گرفت.
مهم نیست جهان چه میگوید و در سطح رسانه ی و ظاهر آرایی های سیاسی، طالبان چه حرفی میزنند و چه وعده ی میان خالی میدهند، مهم درک این واقعیت است که طالبان از هیچ یک از اهداف و سیاستهای شان عقب نشینی نمیکنند. آنها بسیار آگاهانه سیاستهای شان را تنظیم کرده اند و هر حرکت شان تعریف شده و براساس منافع قومی شان معنا دار است. هیچ حرکت شان ناشی از نفهمی شان نسبت به اسلام و حماقت سیاسی شان نیست. آنها بسیار هوشیارانه دارند به سوی تعمیم سلطه ی شان حرکت میکنند و بقیه را در محور یک مشت حرف مشغول ساخته اند. ما اگر نمیتوانیم این واقعیت تلخ و عریان را بفهمیم، یعنی دچار کودنی بی حد و حصر هستیم.
