قسمت اول؛
در طرح مسئله ی داعش در افغانستان پیوسته دو امر نادیده گرفته میشود. اول اینکه هیچ رابطه ی سازمانی میان داعش نام نهاد افغانستان و مرجعیت داعش در عراق و سوریه وجود ندارد. برقراری تماس حافظ سعید با البغدادی رهبر داعش سوریه و عراق که منجر به دسترسی داعش افغانستان به امکانات مالی در یک مرحله شد، بنا به درخواست داعش افغانستان صورت گرفت. بعدها هرگز رابطه ی سازمانی موثر بین این دو به وجود نیامد و داعش افغانستان به شکل مستقل اهداف خود را پیگیری کرده است. بنا بر گزارشها، گذشته ی اغلب رهبران و افراد شناخته شده ی داعش در افغانستان به گروه طالبان افغانستان و پاکستان برمیگردد. به استثنای شهاب المهاجر که گفته میشود از عربهای خاور میانه است، بقیه رهبران داعش ریشه در قبایل ساکن در مرزمیان پاکستان و افغانستان دارد که سکونت گاه پشتونهاست. حافظ سعید رهبر داعش پیشینه ی عضویت در رهبریت تحریک طالبان پاکستان را داشت که بعدها بر اثر اختلافات به نام داعش فعالیت را آغاز کرد و نهایت در افغانستان کشته شد. عبدالحسیب لوگری نیز از اعضای تحریک طالبان پاکستان بود که بعد از حافظ سعید مسوولیت داعش را گرفت و عبدالله اورکزی رهبر بعدی داعش از خبیر پشتونخواه بود و عبدالله خادم معاون این جریان از تحریک طالبان افغانستان. در مجموع ریشه های داعش در منطقه ی آسیای مرکزی و جنوبی به مناطق پشتون برمیگردد. بررسی داعش در افغانستان جدا از بنیادهای که بر آن بنا شده، ما را به هیچ نتیجه ی مشخص و درستی نخواهد رساند. داعش افغانستان همچون گروه طالبان به شدت متاثر از سیاستها و نگرشهای قومی است. به دلیل یگانه بودن پایگاه مردمی داعش و طالب، نمیتوان هیچ تفاوتی را میان رفتارهای این دو گروه مشاهده کرد. با اینکه تلاشهای زیادی از جانب الیت پشتون جهت ارائه ی یک هویت غیر پشتون از طالب و داعش صورت گرفته است، اما دقت به رویکرد این گروه های تروریستی، بنیادهای قومی این گروهها را معرفی میکند. حضور عناصر وابسته به گروه داعش و طالب در مناطق غیر پشتون فقط در سطح صفوف است. هیچ رهبر شناخته شده و هیچ منبع سیاستگذاری قدرتمندی از داعش و طالبان افغانستان در میان اقوام غیر پشتون نیست. درصد مشخصی از جنگجویان گروه داعش و طالب از تاجیکها، ازبکها و غیره اقوام دیگر است که حتی در همین سطح پایین هم مشارکت پشتونها و غیر پشتونها در این جریانها قابل مقایسه نیست. پشتونها بدنه ی اصلی جنگجویان آنها را میسازند. در سطح رهبریت که تعیین کننده مسیر جنگ و اهداف اصلی این گروه های تروریستی ست، هیچ ردپایی از غیر پشتونها دیده نمیشود. آنچه در شناخت رویکرد گروه ها بسیار تعیین کنند است، تشکیل رهبریت و رویکرد مشخص آن است. صفوف به حیث اجیران، نقشی در تعیین خطوط اصلی اهداف ندارند و فقط تحت فرمان رهبریت، مسیر تعیین شده را دنبال میکنند. بناً میتوان به وضاحت عنوان کرد که هر دو گروه تروریستی داعش و طالب نماینده ی فاشیزم پشتون در معادله ی قدرت در افغانستان هستند. بر اساس گزارشها، آی اس آی پاکستان به حیث عقبه ی سیاستگذار برای هر دو گروه عمل میکند. پیوند میان اتاقهای فکر پاکستان و بستر فرهنگی خشونت پرور پشتون در دو طرف مرز، تجارت تروریزم را رونق بخشیده است. به همین دلیل در نیم قرن گذشته، این منطقه پیوسته خاستگاه گروه های افراطی تروریستی و عناصری بوده که امنیت مجموع منطقه را به خطر انداخته است. اسناد وشواهد نشان میدهد که هیچ گروه تروریستی موثری از اقوام دیگر ساکن منطقه تا کنون نتوانسته به قاعده ی کل منطقه ایجاد خطر کند. حتی جریانهای تندرو بلوچ و افراطگرا های ازبک هرگز به جریان مسلط تهدید کل منطقه مبدل نشده اند. آنها فقط به حیث گروه های افراطگرا بیشتر خود را در حاشیه و در پیوند به جریان قدرتمند تروریستی شکل گرفته توسط الیت پشتون تعریف کرده اند. داد و ستد میان گروه های تندرو ازبک و بلوچ با سازمانهای تروریستی که خاستگاهش قبایل پشتون است، منجر به تقویت هر دو طرف شده است. دروازه ی مناطق شمال افغانستان به حمایت تندروهای ازبک به روی طالبان پشتون باز شد. به همین ترتیب گروه های تندرو و اجیر تاجیک برای تسلط طالبان در قسمت های از شمال و شمال شرق همکاری کردند. بدون این کمک، ورود طالبان پشتون به این مناطق بسیار دشوار بود. تجربه ی گذشته نشان میدهد که هر وقت گروه های متنفذ مناطق همدست با طالبان عمل نکرده اند، طالبان هیچ توفیقی در آن منطقه نداشته اند. نگرانی طالبان پشتون در مناطق غیر پشتون ناشی از همین امر است. آنها میدانند که فقط یک تعداد افراطگرای دینی به صورت اجیر در این مناطق کمک شان کرده اند و مردم این مناطق به صورت بنیادی مخالف رویکرد طالبان هستند. بناً تلاش های اخیر جهت به حاشیه کشاندن و توقیف کردن فرماندهان میانی تاجیک و ازبک در شمال کشور در راستای همین هدف تعریف شده است.
لازم به یادآوریست که بحث ما قوم پشتون و همه کسانی که به لحاظ تباری مربوط به این قوم هستند، نمی باشد. تحلیل رویکرد فرهنگ پشتون بحثی جداست. حتی در این بحث توده های پشتون به حیث هیزم سوخت این کوره های تروریستی در نظر گرفته شده است که چند نسل تاوان اشتباهات و جنایات رهبران شان را پرداخته و میپردازند.
گفتمان داعش در افغانستان هیچ تفاوتی با گفتمان طالب ندارد. گروه حقانی مهمترین حامی داعش طی سالهای گذشته بوده و گفته میشود هم اکنون نیز اتکای داعش به این گروه است، در حالی که این گروه شاخه ی نظامی طالبان نیز میباشد. براساس گزارشها، برنامه ریزی توسعه ی داعش توسط سیاستگذاران پاکستان با همکاری رهبران گروه حقانی به خصوص سراج الدین صورت میگیرد. سراج الدین حقانی فرد تحت تعقیب بسیاری از کشورها از جمله ایالات متحده ی امریکاست که ده ملیون دالر پاداش برای اطلاعات منجر به دستگیری اش در نظر گرفته شده است. او اکنون وزیر داخله ی برحال امارت طالبان است.
امکان جداسازی جریان داعش از طالب به لحاظ هدفگذاری وجود ندارد. آنها دقیقاً با طالبان در یک مسیر قرار دارند، ولی چرا این جریانها با داشتن اهداف مشترک و یکسان، در دو قالب عمل میکنند؟
ادامه دارد