قسمت سوم
از هم اکنون مشخص است که این بازی قطعاً به نفع عمران خان تمام نخواهد شد، چون وضعیت منطقه از حساسیت بسیار زیادی نسبت به گذشته برخوردار است و ارتش پاکستان نمیخواهد ریشه های سیاستگذاری های چند ساله اش در بازی طیف سیاسی پاکستان بسوزد. همچنانکه بقای سیاستمداران پاکستانی در قدرت وابسته به نظر ارتش است، بقای تسلط ارتش پاکستان بر منابع خطرناک بنیادگرایی و سازمانهای فرامرزی تروریستی نیز وابسته به نظر غربی هاست و در صورت تضعیف سلطه ی ارتش بر منابع بنیادگرایی فعال، بی هیچ تردیدی پاکستان در سیلاب حاصل از آن پارچه پارچه خواهد شد. به نظر میرسد مردم پاکستان تا حدی از قُلدری های ارتش و بی ثباتی دراز مدت سیاسی که منجر به گسترش فقر و فساد و ناامنی در این کشور شده است، خسته شده اند. صف آرایی نیروهای سیاسی پاکستان در برابر ارتشی های این کشور این بار با حمایتهای بیشتر مردمی از طیف سیاسی همراه است. بناً تصور نمیرود به زودی کشمکشهای جاری در درون پاکستان خاتمه یابد.
کشورهای غربی میدانند، نیروی بنیادگرایی که ارتش پاکستان تحت کنترل خود دارد، شاید قیمت اجاره اش بالا باشد، اما تاوان غفلت از آن بسیار بالا تر است. این نیروی بنیادگرا و هار میتواند تا عمق آسیایی میانه رفته و محور روسیه را در جنوب و غرب مبدل به جهنم سازد و روسیه را مثل دهه ی آخر قرن بیستم درجغرافیایی نزدیکش درگیر جنگهای فرساینده و پر مصرف سازد. در محور دیگر همین نیرو میتواند برای چین نیز دردساز شود، همچنانکه میتواند توسط پاکستان به چین و روسیه برای مدتی اجاره داده شود و در کشمکشها میان این دو بلاک، منافع کشورهای غربی به خصوص امریکا را در سراسر منطقه تهدید کند.
شاید همین باعث شده، پاکستان با تمام رسوایی های که در سطح بین المللی در زمینه ی حمایت از تروریزم با آن مواجه است، همچنان رابطه اش با کشورهای دیگر با افت و خیزهای زیاد اما تمایل طرفها به رابطه همراه باشد. مثل واکنش تند ترامپ در برابر پاکستان در سال ۲۰۱۸ که بعدها دوباره تعدیل شد و در نهایت هنوز شاهد میل دو طرف به تداوم رابطه هستیم.
جهان هنوز پاکستان را یک بازیگر بسیار قدرتمند در افغانستان می بیند. بازیگری که توانسته دو دهه خلاف جریان دهها کشور در افغانستان پارو بزند و با گرو گرفتن الیت پشتون و گره زدن منافع قومی این گروه با برگشت طالبان، حتی روسای جمهور افغانستان را که به نحوی نماینده های غربی تلقی میشدند، در خدمت پروژه ی خود قرار دهد. باور الیت پشتون همیشه این بوده که پاکستان عنصر تاج بخش در افغانستان است، پس باید برای ماندن پشتونها در قدرت، بیدریغ نوکری پاکستان را بکنند. البته این در تاریخ پشتونها مسبوق به سابقه است و مزدوری بیگانگان در تاریخ سیاسی الیت پشتون، نه یک رفتار ضد ارزشی، بلکه همیشه یک افتخار بزرگ تلقی شده است. همین است که بدون هیچ گونه پرسشی الیت پشتون فقط در بدل تحکیم قدرت خشن پشتونها، سر به آستان پاکستان فرود میآورند و رهبری طالبان را با اینکه به صورت واضح یک گروه تروریستی نیابتی پاکستان است، به جان و دل میپذیرند.
اگر کشمکشهای درونی پاکستان به هر دلیلی دوام کند و توسعه یابد، بیشترین آسیب را الیت پشتون افغانستان خواهد دید، چرا که قبله ی آمال شان پاکستان است و در صورت عدم رسیدن حمایت های این کشور، طالبان با فقر روز افزون و تشکلهای رو به رشد مقاومت علیه شان در نقاط مختلف، قطعاً با سرعت زیاد رو به زوال خواهند رفت. از هم اکنون نشانه های زیادی خبر از عمق بحران در پاکستان میدهد. اولین ضربه به اقتصاد این کشور وارد شد و ارزش پول پاکستان در برابر دالر به شدت افت کرده است. طالبان به حیث گروهی که بیشترین نیازمندی شان به اقتصاد است، با ضعیف شدن اقتصاد پاکستان، باید در پی منابع اقتصادی دیگری باشند. هرچند این روزها خلاف تبلیغات دروغین رسانه ای شان در بیرون، تلاش دارند کشت مواد مخدر را به عنوان منبع درآمد توسعه دهند، اما چنین مسیرهای اقتصادی نمیتواند کمک جدی به تداوم حاکمیت طالبان کند. حتی ممکن است رفتن در چنین مسیرهای اقتصادی واکنش بسیار جدی جهان را به دنبال داشته و همین اندک کمکهای که از جانب جهان میشود نیز به روی طالبان قطع گردد. ناف طالبان به پاکستان وصل است. پس هر گونه فراز و فرود سیاسی و امنیتی در درون پاکستان، پیآمد جدی در داخل افغانستان خواهد داشت و خصوصاً برای طالبان نقش حیاتی بازی میکند.
پایان