خلاف سرو صدا های زیاد مبنی بر اینکه رهبران سنتی جایگاه شان را از دست داده و توان آوردن تغییر در معادله جنگ داخلی را ندارند، نشانه های زیادی وجود دارد که با ورود این رهبران به جنگ، صحنه ی منازعه شکل کاملا متفاوتی به خود خواهد گرفت. جامعه ی افغانستان به لحاظ مناسبات هنوز یک جامعه ی سنتی ست و منابع قدرت نیز در این جامعه براساس معیارهای سنتی تعریف میشود و شکل میگیرد. جایگاه رهبران سیاسی سنتی طی یک تاریخ بلند شکل گرفته است که از میان جنگها و تجربیات گسترده ی سیاسی و نظامی به دست آمده. رابطه ی رهبران با قاعده ی هرم جامعه یک رابطه ی به شدت پیچیده و عمیق است. آنها در واقع در بافت مناسبات به صورت گام به گام وارد شده و اکنون با تمام گپ و گفت های موجود، این رابطه هنوز کارآیی کافی برای تاثیرگذاری بر معادله قدرت در کشور دارد. با اینکه تجربیات دو دهه ی اخیر جایگاه ویژه ی رهبران سیاسی سنتی را به شکل عمیقی آسیب زده است، اما در صورت نبود آلترناتیو و با توجه به بافت سنتی جامعه، نمیتوان این طیف از رهبران را خارج معادله و بی اثر دانست.
نشست رهبران سیاسی سنتی در ترکیه جهت اقدام مشترک در برابر وضعیت موجود در کشور، به صورت قطع پیامهای مشخص و مهمی دارد. در قدم اول این نشست بیانگر این است که کشورهای اطراف افغانستان و کشورهای دخیل در قضایای کشور نگاه شان از سطح حمایت طالبان تا سطح ایجاد یک تهدید برای این گروه در داخل کشور دچار چرخش شده است. همچنانکه که بارها از جانب منابع متعدد گفته شد، فعالیت سیاسی رهبران در کشورهای اطراف افغانستان و در ترکیه و کشورهای عربی با ممانعت جدی آن کشورها رو به رو بود، که به نحوی معنی حمایت ضمنی یا مستقیم طالبان را داشت، اما اکنون به دلایل متعدد از شکل گیری جریان ضد طالبان در شکل گسترده تر آن ممانعت نمیشود. به نظر میرسد در این تغییر رویکرد کشورهای ایران و ترکیه همسو هستند و براساس رابطه گسترده ی این کشورها با قضایای افغانستان، میتواند این امر تحولی جدی شناخته شود. یکی از مهمترین برگهای برنده ی طالبان در بعد از تسلط شان در افغانستان، تحدید فعالیت رهبران سیاسی سنتی توسط کشورهای بود که این طیف نیرو و امکانات شان تمرکز یافته بود. اکنون طالبان این برگ را از دست داده اند، هرچند شاید در کوتاه مدت چنین قضاوتی زود باشد، اما همینکه تحرکات آغاز شده است، امید گسترش فعالیت های این رهبران در جهت فعالیت ضد طالبان بیشتر شده است.
موضوع دیگری که میتواند در جمع شدن رهبران سیاسی سنتی به صورت جدی مطرح شود این است که رویکرد طالبان تاکنون نظامیگری و کشتار در داخل و دروغ پراکنی و انکار در بیرون از کشور بوده. گزارش های مستند و محکم متعددی از اقدام طالبان به کشتار غیرنظامیان در داخل توسط منابع تحقیقاتی و رسانه ای به نشر رسیده و منابع رسمی کشورهای زیادی در قبال این کشتار موضعگیری صریح و روشن داشتند. موازی با آن طالبان به صورت تمامیتخواهانه قدرت را در انحصار یک گروه قومی قرار داده و از هر گونه انعطاف برای مشارکت ابا ورزیده و با زیر پاکرده تمام حقوق اساسی و سیاسی غیرپشتونها، خود را نماینده تام الاختیار خدا در سرزمین افغانستان دانستند. گفتمان سخت نظامی طالبان تنها یک راه پیش روی رهبران سنتی گذاشته و آن مقابله نظامی با این گروه است. در خلال چند ماه اخیر بسیاری از این رهبران به صورت واضح بحث مقابله نظامی با طالبان را تنها گزینه اعلام کردند. واقعیت های میدان نیز نشان میدهد دریافت این رهبران در موجودیت تنها گزینه ی نظامی زیاد دور از واقعیت نیست. بناً این نشست در صورت تداوم و مبدل شدن آن به یک حرکت عینی، قطعاً معادله را در میدان بر ضد طالبان تغییر خواهد داد.
جبهه ی مقاومت ملی به رهبری احمد مسعود تا کنون نقش بسیار ارزنده ی در بلند نگاه داشتن پرچم مقاومت داشته و نقش نیروهای ضد طالبان را در میدان برجسته ساخته است. برگ برنده ی احمد مسعود در میدان سیاست افغانستان بسیار اثرگذارتر از رهبران سیاسی سنتی ست. احمد مسعود شخصیت متین، شجاع و آگاهی دارد و این خصوصیات را در جریان ده ماه گذشته در رفتار خود نشان داده، اما رهبران سنتی که جایگاه شان را در موجودیت این جوان خوش فکر و توانمند به خطر میدیدند، تلاشهای زیادی برای تضعیف جریان جبهه ی مقاومت ملی انجام دادند. اکنون به نظر میرسد که خودشان نیز چاره ی جز ورود به جنگ و بازکردن جبهه ی نظامی ندیده و به این دلیل تلاش کردند یک آدرس مشخص و جدا برای مبارزات خود علیه طالبان بسازند. آنها به خوبی بر نقطه ضعف های جریان مقاومت ملی آگاه هستند. با اینکه شخص احمدمسعود فردی توانمند، متعهد و آگاه است، متاسفانه توسط یک گروه لمپن و بیکاره محاصره شده که تاکنون به پالایش اطراف خود از افراد لمپن مشغول است. جبهه ی جدید ضد طالبان در صورت شکل گیری کار را برای طالبان در داخل به شدت سخت خواهد کرد. آنها هم اکنون نیز با چالش های بیشماری دست به گریبان هستند، اما خطر گسترش جنگها به تمام ولایات بیخ طالبان را سوزانده و آنها را با سرعت به طرف سقوط میبرد.
ورود رهبران سنتی سیاسی به جبهه ی نظامی شاید تنها راه باقی مانده برای رهبران سیاسی سنتی ست که اقدام به تبرئه ی خود و جبران قصور گذشته خود در پیشگاه جامعه کنند. قدر مسلم این است که این رهبران با سقوط های اخلاقی بزرگی مواجه شدند و قسمت اعظم شان مبدل به غارتگران خطرناک و بی احساسی شدند که سرنوشت مردم خود را در بدل یک مشت پول و امتیازات دیگر فروختند. برگشت طالبان به قدرت و فرار این رهبران دزد مشرب، شاید سیلی محکم تاریخی بر صورت شان بود تا در کار گذشته ی شان بازنگری کرده و شاید هم در جریان این چندماه در خلوت خود بارها از معاملاتی که در گذشته انجام داده و منجر به بروز چنین شرایط وحشتناکی در برابر مردم شدند، احساس شرمساری و ندامت کرده باشند. خیلی های این رهبران شاید به خوبی بدانند که دیگر هرگز آن جایگاه گذشته و اعتمادی که مردم به این گروه رهبران داشتند، برنخواهد گشت، این فرصت موجود تنها میتواند به آنها کمک کند تا اندکی جفاهای که به حق مردم کردند، جبران کنند. امروز هر کسی که علیه طالبان تفنگ به دست گرفته و بجنگد، ارزش کارش را مردم در نظر خواهند گرفت، این میتواند شامل رهبران سیاسی سنتی نیز باشد.