محمد ادریس رحمانی ؛ استاد دانشگاه و پژوهشگر
قسمت اول
لطفا وقتی این سطور را میخوانید لینز های بررسی قوم محور – هویت محور و زبان محور را بکار نگیرید چون نخواهد گذشت حرف جدیدی را یاد بگیرید. شما بررسی مسایل افغانستان را به اساس محور های قومی – زبانی و هویتی قبلا شنیده اید و ممکن بخوبی بلد باشید. برای چند دقیقه انرا بگذارید نزد خودتان و با یک دید نسبتا متفاوت بطرف این بحث نگاه کنید. شیوه تجزیه و تحلیل ساختار قدرت به اساس جغرافیا یک بحث خیلی متفاوت است و از نظر دانشمندان علم سیاست بردیگر شیوه های بررسی نسبتا ارجیت دارد. این نوع بررسی خصوصا وقتی برایتان کمک میکند که تاریخ موثق و تایید شده یی برای بررسی موجود نباشد. برعلاوه این نوع بررسی برای کسانی که واقعا از خود میپرسند در افغانستان چه میگذرد و چرا دسپلین های بررسی دیگر مانند تاریخ و فرهنگ نتایج ضد و نقیض میدهد. درضمن دنیای امروز با تعدد وسایل معلوماتی مثل انترنت چنان پر از معلومات گردیده که رسیدن به نکات کلیدی و با اهمیت را برای اکثر مردم بی نهایت کار دشوار ساخته است.
۳. بررسی فرهنگ محور برای شناخت ریشه های قدرت کمک میکند اما برای تحلیل ساختار و تحولات قدرت هیچ سرنخی به دست تان نمی دهد. بطور مثال شما هر قدر فرهنگ فارسی زبانان را مطالعه کنید بیشتر و بیشتر متعجب میشوید که اگر این کتله از مردم همیشه در هسته قدرت های بزرگ حضور داشته اند پس چرا پیوسته از نظر قدرت سیاسی ضعیف و ضعیف تر شده اند. این تنها بررسی مبتنی بر جغرافیه است که هم ساختار و تحول قدرت را تا هر زمانی که بخواهید برایتان خیلی با دقت قابل ملاحظه تشریح میکند و هم کمک تان میکند به سوال های جواب پیدا کنید که از نگاه تاریخی و فرهنگی برایشان جوابی نمی یابید. نا گفته نماند که بدترین تحلیل های سیاسی و نظامی را شما از فرهنگیان بدست خواهید اورد. فرهنگیان چنان شیفته زیبایی های فرهنگ و زبان خودشان میباشند که برای بررسی ساختار قدرت و اقتصاد فرهنگ های دیگر چشم هایشان را به شدت بسته میکند. از تصادف نیست که بیشترین روایت های مملو از نفرت را شما از شاعران و نویسنده گان در قبال قدرت های دیگر می شنوید. به هر حال برویم برسر بحث اصلی خودما
چون بحث جغرافیا محور برای اکثر دوستان کمی متفاوت خواهد بود یکی دو سه تیزس کلیدی را مطرح میکنم تا بتوانم شما را با این نوع نگاه به قدرت کمی اشنا بسازیم. در روز های اینده با استفاده از این تیزس ها و تیزس ها دیگر کوشش میکنیم تحولات مهم و کلیدی جهان را تشریح کنیم. تحولاتی مانند چرا روسیه میخواهد به اوکراین حمله کند؟ چرا پاکستان و هند هیچ وقت داخل یک روابط با ثبات نخواهد شد؟ چرا ثبات سیاسی افغانستان به نفع هیچ کشوری نیست؟ ویا چرا ابر قدرتی مثل امریکا میرود و سرحدات اش دیوار می افرازد؟ و… و… و ده ها سوال دیگر این قبیل که به مشکل میشود به عمق ان رسید مگر اینکه منطق جغرافیا را به کمک بخواهید.

سه تیزسی که میتواند یک اغاز خوب برای این بحث باشد:
الف. هیچ ملتی و هیچ گروهی در مسیر زمان از نظر ساختار و ثبات قدرت تحولی نکرده است مگر اینکه در بعد جغرافیا ابتکاری روی دست گرفته باشد و یا هم مزیت جغرافیاوی را بیشتر ساخته باشد.
ب. هیج قدرتی در دنیا نتوانسته است بصورت نسبی ارام بماند مگر اینکه برای تحفظ اش ازجغرافیا کمک گرفته باشند.
ج. هیچ قدرتی بصورت طبیعی سقوط نمیکند مگر اینکه با فقر جفرافیا روبرو گردد.
در جریان مطالعه بقیه این پست ما پیوسته به این تیزس ها رجوع میکنیم تا مسایل را بهتر درک کرده باشیم.
ایا هیچ از خود پرسیده اید که چرا درمسیر تاریخ همه استراتیژیست های بزرگ نظامی – جنرالان موفق – و کشور گشایان قدیم پیوسته عاشق نقشه بوده اند و همیشه روی میز شان و یا هم روی دیوار های شان نقشه دیده میشده ؟؟؟. دلیل اش اهمیت خطرناک جغرافیا برای روند ملت سازی و یا سرنگونی ملت ها است. شما هروقت بخواهید ملت بسازید باید مزیت جغرافیاوی را اساس قرار بدهید. هر وقت بخواهید ملتی را سرنگون کنید باید مزیت جغرافیاوی اش را برهم بزنید.
درکل شما هروقت رهبری را دیدید که تصامیم اش به اساس نقشه و جغرافیه است وسرگرمی اش بررسی جغرافیا است به نظر من میشود تا حدی سر اش حساب کنید.
چرا؟
جواب اش در سه تیزس بالا نهفته است.
بیاید کمی کاربرد این تیزس ها را به بررسی بگیریم تا این بحث کمی جالب تر شود.
از افغانستان شروع میکنیم.
به تصویر زیر نگاه کنید تا متوجه شوید ساختار و یا چهار چوکات قدرت در افغانستان و پاکستان را چه چیزی تشکل میدهد. دو سلسله کوه یکی سلیمان و دیگر هندوکش و یک سلسله مردمی بنام دورانی ها.
از دید جغرافیا افغانستان و پاکستان اساسا یک کشور هستند. با یک تفاوت که زمین های هموار شمال افغانستان و جنوب کوه های سلیمان (اطراف رود سند) جز اصلی این جفرافیا نبودند اما به دلیل مزیت جغرافیاوی به ان الحاق گردیده است. نگلیس ها و روس ها به خاطری این جغرافیا های نسبتا سر سبز و حاصل خیز را به این کشور الحاق کردند تا به اساس تیزس سوم بافقر جغرافیه روبرو نگردد. اگر نمی کردند این دو کشور تا امروز دوام نمیکرد. اما دلیلی که این دوکشور تا امروز همیشه به بحران های سیاسی و اقتصادی گرفتار هستند هم الحق نسبتا کم جغرافیای بارور به انها است.

چرا؟
بخاطری که جغرافیای خشن همیشه انسان ها خشن به بار میاورد. خشن ترین – سلحشور ترین و – جنگنده ترین انسان ها در جغرافیای نسبتا خش مثل کوه های بلند دشت های سوزان و یا اقلیم های نهایت سرد و یا گرم بوجود میایند. دلیل اینکه قبایل پشتون در اطراف کوه های سلیمان خیلی جنگی و سحلشور شدند ادا و یا هم ممکن بگویید جفای جغرافیا در حق این مردم است. این درست همان ادا و یا جفایست که جفرافیا در حق مردم پنجشیر – بامیان – و بدخشان هم کرده است. و این جفا محدود به این منطقه نیست. مردم روسیه – اعراب – و یا افریقا به عین دلیل خشن و سحلشور شده اند. وقتی تاریخ میخوانید حیران میمانید که چطور اقوام پشتون که از نظر کتله با مردم سرزمین هند هیچ قابل مقایسه نیستند توانسته اند به ان سرزمین حمله کنند و بالایشان حاکمیت کنند. حیران میمانید چطور مغل ها که نستبا مردم بدوی و عقب مانده بودند تمام دنیا را تصرف کنند. چرا اعراب بادیه نشین توانستند مردمان متمدن و نسبتا پیش رفته ایران زمین را زیر حاکمیت خود در اورند؟
جواب همه این سوال ها را تیوری جفرافیا خیلی به ساده گی برایتان ارایه میکند. جغرافیای خشن مردم خشن و جنگجو بوجود میاورد. اگرهمین یک نکته را در ذهن نگهدارید یک مقدار زیاد از تحولات سیاسی دنیا را به ساده گی پیش بینی کنید.
این مساله دقیق همان چیزیست که امروز محور دکتورین نظامی پاکستان را برای دفاع از خودش در قبال هند تشکیل میدهد.
پاکستان امروز هم که بالای هند پتکه میکند و یا حمله میکند به استناد قدرت سلحشوری ۴۵ میلیون پشتون در ساختار قدرت اش است. وقتی در مسیر زمان به عقب بروید خیلی قبل از انکه کشوری به نام افغانستان ویا پاکستان به وجود بیاید قبایل پشتون در مناطق غربی هند سلطنت هایی متعددی را ایجاد کرده اند. قدرت های مانند سلطنت خلجی ها – لودی ها و سوری ها مثال های برجسته ان دوران هستند. هندی ها در طول تاریخ بزرگترین دغدغه یی شان این بوده است که چگونه خودشان را از شر حملات اقوام کوه های سلیمان در امان سازند.
شما اوج انتقام گیری انگلیس ها را از هندو ها بخاطر بغاوت در مقابل هند بریتانوی در ایجاد پاکستان نمیتوانید دقیق ببینید مگر اینکه به این مساله توجه کرده باشید. این انتقام به دلیلی نبود که یک کشور مسلمان در پهلویش ایجاد گردد. هند قبلا نفوس مسلمان اش بیشتر از پاکستان است. این انتقام به خاطری جدی به حساب میاید که خطرناکترین دشمن هندوستان را – یعنی پشتون ها را- درچهار چوکات ساختاری بنام پاکستان کشور بدهند. من حتی مطمین نیستم قسمیکه میگویند نام پاکستان از مخفف اقوام اش برگرفته شده باشد چون نام بلوچ ها شامل ان نمیگردد. تصور من اینست که احتمالا سه کلمه پاک از مخفف کلمه پاکتون – پاکتین- ویا همان پکتون گرفته شده است. از نظر سیاسی و نظامی اکثریت بودن پنجابی ها محور قدرت پاکستان نیست چون مردم پنجاب به دلیل جغرافیای سرسبز و پر بار اش هیچ وقت مردم سحلشوری بوده نمیتوانند. پنجابی ها مثل هندی ها همیشه مردم صلح دوست و نسبتا ارام بوده اند و با هندی ها هیچ تفاوتی ندارند. این حضور کتله بزرگ پشتون ها در پاکستان است که این کشور را به یک خواب وحشتناک برای هندی ها تبدیل کرده است.
بی دلیل نیست که شما در محور قدرت نظامی پاکستان پیوسته جنرال های پشتون را از همان اغاز کار میابید. بی دلیل نیست که پشتون تباری مثل عمران خان میتواند نخست وزیر گردد. اساسا تصادف نیست که سازمان استخبارات پاکستان که محور اصلی اردوی پاکستان است توسط پشتون ها پیش برده میشود. از همه مهمتر این است که بر علاوه ۴۵ میلیون پشتون در پاکستان ۲۵ فیصد نفوس مردم پنجاب را یک کتله دیگری از پشتون ها تشکیل میدهد که در واقع یک هایبرد پشتون ها با پنجابی ها هستند. اینها همان مردمی هستند که در بین هندی ها بنام پتان مشهور هستند. یک مخلوطی از پنجابی ها و پشتون ها. اشخاصی مانند جنرال ایوب – عمران خان و دیگر رهبران سیاسی و نظامی پاکستان جزی از پتان های پنجاب هستند نه پشتون های خیبر بختون خواه.
اگر با دقت لازم از لینز سیاسی و نظامی ببینید درصورتیکه پشتون ها ستون فقرات دفاع پاکستان نمیبودند هندی ها پاکستان را در ظرف چند روز اشغال میکردند. ویا روس ها بعد از اشغال افغانستان حتما پاکستان را هم اشغال میکردند. خصوصا وقتی دیدند که مجاهدین را حمایت میکنند. درانوقت پاکستان هنوز یک قدرت هستوی نبود که مانع روس ها میشد. این به دلیل حضور اقوام پشتون های نهایت جنگجو است که هم روس ها در انزمان و هم هندی ها امروز از اشغال پاکستان حذر میکنند. خیلی مهم است بدانید که پاکستان دکتورین نظامی دفاعی خودش را برای مقابله علیه هند یک دکتورین پشتون محور ساخته است. اگر این دکترین نمیبود کشمیر را تا بحال هند سه بار تصرف کرده بود. جنگ کشمیر اولین جایی بود که پاکستانی ها قدرت کاری این دکترین شانرا برای هندی ثابت کردند. جنگ پشتون ها در کشمیر خیلی قصه دراز و جالب است که سر یک فرصت دیگر به ان خواهیم پرداخت.

اگر این مساله را تا به امروز به این شکل نشنیده اید و یا متوجه نشده اید پس خیلی از تحولات اخیر افغانستان را ممکن به ساده گی نتوانید درک کنید.
بگذارید برایتان کمی بیشتر وضاحت بدهم
تعداد زیاد سیاسیون افغانستان از من میپرسند که اگر پشتون ها با خط دیورند مخالف هستند و این منافع امنیت ارضی پاکستان را تهدید میکند پس چرا پاکستان همیشه حامی بدون چون و چرای پشتون ها در افغانستان بوده است؟
جواب اش را حتی سیاسیون پخته کار افغانستان هم نتوانسته اند درست دریابند. بگذارید برایتان تشریح کنم. دلیل اش این است که تهدید دیورند توسط پشتون های افغانستان یک صدم تهدید هند برای نفس کشور پاکستان نیست. پاکستانی ها میدانند که این حضور ۴۵ میلیون قبایل پشتون است که هند را نه تنها امروز و فردا در جایش خواهد شاند بلکه صدها سال قبل از امروز هم سر جایشان نشانده بود. هندی ها به خاطر خلاص شدن از شر قدرت جنگی پشتون ها چندین بار به ابر قدرت های بزرگتر دنیا مثل مغل ها و انگلیس ها پناه برده اند
ادامه دارد…..