نذیر رها؛ نویسنده و پژوهشگر
درحالی که جریانهای متعدد مخالف که هر کدام بیم برچیدن بساط قدرت اشرف غنی را به شدت مطرح میکند، او در حال تدارک یک برنامه ی بزرگ است. این طرح بزرگ چیست؟
جریان مذاکرات در قطر مبدل شده به اجتماع بزرگ مخالفین اشرف غنی اعم از طالب، کشورهای ذیدخل در قضایایی افغانستان که این روزها به صورت روشن نارضایتی شان را از فساد گسترده و کجروی های اشرف غنی در اداره ی افغانستان اعلام میکنند و گروه های سیاسی ناراضی او در داخل، خصوصاً داکتر عبدالله عبدالله که گفته میشود بار دیگر اشرف غنی عهد خودش با او را شکسته است. به نظر میرسد اجتماع قطر در واقع عبور از اشرف غنی را یکی از اهداف خود تعیین کرده و به همین دلیل اشرف غنی با تمام قدرت سعی در سبوتاژ کردن این روند دارد.
در داخل، بالا گرفتن تقابل های قومی و افشای سیاست های تبعیض آمیز اشرف غنی منجر به تشکیل جبهه های قومی در برابرش شده، به حدی که در این اواخر گفتمان توسل به نظامیگری برای حفظ امنیت مناطق و مقابله با برنامه های قومی اشرف غنی به یک بحث بزرگ در میان تاجیکها، هزاره ها و اوزبیک های افغانستان تبدیل شده است. در چنین حالتی اشرف غنی به جای تلاش برای کاهش تنش با جریان های مخالف اش، هر روز بر این کشیدگی میافزاید. پرسش این است که این سلطان که حالا مشخص دیده میشود هیچ لشکری از توده در حمایت اش ندارد و تنها اداره دولت را در گرو خود گرفته است، به چه فکر میکند و در سر چه میپروراند؟
اجازه بدهید یک سناریویی فرضی را مطرح کرده و در محور آن روی ظرفیت های داخلی و بین المللی بحث کنیم.
اشرف غنی احتمالا در نظر دارد تا در ختم سومین سال این دوره ی حکومت اش، یک لویه جرگه ی کاملاً فرمایشی از افراد مورد اعتمادش تشکیل دهد تا با صلاحیتی که این نهاد در آوردن تغییر در قانون اساسی دارد، راه بقای قدرت اشرف غنی را در قدرت با آوردن تغییرات لازم، به نحوی باز کند.
اشرف غنی به لحاظ شخصیتی طوری که در این سالها ثابت شده، فردی به شدت قدرت طلب است. او برای رسیدن و حفظ قدرت حاضر به استفاده از هر ابزاری میباشد. او در انتخابات ۲۰۱۴ با گروه تروریستی حقانی تفاهم نامه ی حمایتی تشکیل داد تا از امکانات یک گروه تروریستی برای رسیدن به قدرت بهره ببرد. بعدها این قضیه از جانب گروه حقانی و مدیران ارشد امنیت ملی افغانستان افشا شد.
در جریان پنج سال دوره ی اول حکومت اش، بیشتر تمرکز را بر ساختن یک چهره ی قومی برای پیشی گرفتن از دیگر رهبران پشتون در رقابت روی به دست آوردن حمایت توده ی پشتون، گذاشت. او برای اعمال نفوذ در ولایات و مقابله با جریانهای سیاسی مخالف اش، حکومت را به مرجعی جهت حمایت از افراد قانون گریز، دزد، جنایتکار و اختلاسگری تبدیل کرد، آنهم به بهای حمایت این گروه های جنایتکار از شخص خودش. هر کسی که در حمایت از اشرف غنی قرار داشت، اگر هر جنایتی هم انجام میداد، دارای مصونیت بود.
برای خلق پشتیبان به خودش، پست های حکومتی را به مزایده گذاشت و تنها قید رسیدن به مقام در حکومت او، حمایت بی چون چرا از اشرف غنی شد. با هر جریانی که تعهد بست، به سادگی تعهدش را شکست تا زمینه ی تکتازی اش فراهم شود. او از هر قانونی که مانع تکتازی و قدرت نمایی شخصی اش در پهنه ی قدرت میشد، عبور کرد و قانون اساسی را به یک سند بی اعتبار مبدل کرد. این اقدامات دسترسی اش را به مهندسی آرا در انتخابات تسهیل کرد و او توانست با همکاری دست نشانده هایش، در بعضی از ولایات صندوق های رای را به نفع خودش پر کند. با پافشاری روی موضع نامشروع اش توانست به معامله ی تقسیم قدرت دست یابد و در نهایت امروز به حیث رئیس جمهور افغانستان معرفی شده است. اکنون اشرف غنی میداند که امکان نامزدی دوباره در ریاست جمهوری افغانستان با ختم این دوره از او سلب میشود، بناً تلاش هایش را متمرکز بر فراهم ساختن زمینه برای تداوم قدرت با استفاده از تغییر قانون و شاید مبدل کردن قانون اساسی به مبنای یک یکتاتوری میباشد.
در بستر اجتماعی و سیاسی که تمام موارد یاد شده در بالا توانست اتفاق بیافتد، چرا اشرف غنی باور نداشته باشد که میتوان خود قانون اساسی را به یک سند پشتیبان برای منافع شخصی و تداوم قدرت اش مبدل کرد؟ چنین تجربه ی در همین سالهای اخیر هم در روسیه انجام شد و هم در ترکیه. پوتین توانست بقای قدرت اش را با تغییر قانون اساسی تضمین کند و اردوغان حوزه ی صلاحیت هایش را تا مرز دیکتاتوری با استفاده از تغییر قانون کشور، گسترش داد. این تجربیات به صورت مستقیم به الگوی برای اشرف غنی تبدیل شده است.
از فردای معرفی اشرف غنی به عنوان رئیس جمهور در دوره آخر، او آستین بر زد تا تمام مهره های مخالف را از دستگاه دولتی با ساختن دسیسه و توطیه و گاهی هم بی هیچ دلیلی و فقط با اتکا به قدرت دولتی اش، بیرون کند. او تا کنون تعداد زیادی از افراد مربوط به گروه های مخالف سیاسی اش را توانسته از ادارات دولتی اخراج کند و به جایش یک فرد از تیم خودش را جایگزین نماید. تلاشها دولتی برای تضعیف جایگاه و موقعیت رهبران سیاسی مخالف و علاوه بر آن فشارها روی رسانه ها برای تحمیل نظر دولت بر پهنه ی کار رسانه ای در افغانستان با شدت جریان دارد. در صورتی که اشرف غنی برنامه ی جهت تشکیل لویه جرگه و آوردن تغییر در قانون اساسی داشته باشد، به صورت جدی باید رهبران مخالف و بلندگوهای جامعه ی مدنی و رسانه ها به حاشیه رانده شوند و یا تحت مدیریت ارگ درآیند.
در عرصه ی بین المللی، اشرف غنی در ماه های اخیر نشان داده که قصد گوش دادن به صداهای بین المللی در عرصه مدیریت افغانستان ندارد. او آغاز به نشنیدن صدای جامعه ی جهانی کرده است. اشرف غنی بر اساس تجربه میداند که اگر اقداماتی در درون افغانستان به نفع خود انجام دهد، ممکن ابتدا سر و صداهای از منابع خارجی بلند شود، اما در صورت موفقیت آمیز بودن برنامه اش، کشورهای دیگر در برابر یک عمل انجام شده قرار دارند و در چنین اوضاعی معمولاً این کشورها تلاش برای به ثبات رساندن وضعیت و معامله با شخص پیروز میکنند که این جریان در کل به نفع اشرف غنی میباشد.
با توجه به ظرفیت قانونگریزی اشرف غنی و اقداماتش علیه مخالفین سیاسی و برخوردش با رسانه ها و جامعه ی مدنی، آیا نمیتوان از امکان طرح و عملی سازی چنین پلان خطرناکی در داخل افغانستان سخن زد؟ در کشوری که میشود هر قانونی را از مسند قدرت زیر پا گذاشت و علیه هر کسی خلاف قانون و اخلاق دسیسه ساخت و در نهایت مردم را به صورت کل نادیده گرفت، هر فرد تشنه ی قدرت، از هر راهی به حاکمیت برسد، هوای قبضه کردن دایمی قدرت به سرش میزند، خصوصاً اگر شخص قدرت طلب و فاقد تعهد مردمی و اخلاقی مثل اشرف غنی باشد.
در اجرای این برنامه، امرالله صالح نقش کلیدی دارد. به نظر میرسد او هم کاملاً باور کرده است که میشود چنین طرحی را اجرایی کرد، به همین دلیل هم به جبهه ی اصلی و مردم اش پشت کرده و هم با رفقای سیاسی که یک عمر در کنار شان زندگی کرده به صورت علنی اعلان جنگ داده است. شواهد نشان میدهد که اشرف غنی و امرالله صالح به چیزی جز این نمی اندیشند، چرا که با هر منطق سیاسی اقدامات و تحرکات شان ارزیابی شود، به بن بست میرسد، مگر همین یک گزینه. البته آنچه گفته آمد احتمالات ممکن از جانب اشرف غنی و امرالله صالح با چند مهره ی کلیدی دیگر است. اینکه اوضاع داخلی و بین المللی چقدر برای انجام طرح شان مناسب و مساعد است، بحث دیگریست. از دید فردی که بیرون از عطش کور کننده ی قدرت و نشئه ی رهبری این وضع آشفته و توهم زا قرار دارد، هیچ یک از این اهداف برای اشرف غنی و تیمش قابل دسترس نمیباشد. تنها از زاویه ی دید اشرف غنی فضا و اوضاع سیاسی چنین به نظر میاید، اما از دید کسانی که توان دیدن واقعیت امر را دارند، اجرایی ساختن چنین پلانی خواب است و خیال است و محال