الیتهای پشتون خصوصاً اقلیتی یک یا دو درصدی مخالف طالبان یا آن تعداد کسانی که به دلایل سیاسی اکنون با فاصله از طالبان به شکل ظاهری خود را تعریف میکنند، پیوسته تاکید بر این دارند که طالبان یک نیروی افراطی مذهبی ست و نمیتوان آن را عنصر قومی دانست. فضای مجازی پر است از چنین موضعگیریهای که از امریکا تا اروپا و سراسر جهان این قشر از الیت های پشتون تبلیغ میکنند. حتی لابی های پشتون در درون کشورهای مختلف با استفاده از روابط شان با منابع سیاسی کشورهای خارجی، سعی دارند به نحوی ابعاد قومی رفتار طالبان را پنهان کنند واین ذهنیت را خلق کنند که طالب همچنانکه علیه اقوام غیر پشتون عمل میکند، در برابر پشتونها هم چنین رفتاری دارد.
برای اینکه بدانیم طالبان یک نیروی قومی و پیشقراولان تفکر فاشیستی پشتون هستند یا افراطی های دینی، نگاهی کوتاه به تمایلات و سیاست های فاشیزم پشتون و رفتارهای شان درجهت فرهنگ زدایی میاندازیم.
آن طور که هم در سالیان دراز تاریخ و هم در اقلن بیست سال اخیر اهداف اتاقهای فکر سیاسی فاشیزم برملا شده است، حرکت در جهت پشتونیزه کردن جامعه ی افغانستان درچند حوزه بسیار عریان بوده است.
اول تلاش برای جایگزین کردن زبان پشتو به جای زبان فارسی به حیث زبان ملی و رسمی افغانستان. این تلاش در دوره های مختلف توسط حاکمیت های پشتون در افغانستان صورت گرفته است. به دلیل ضعف بسیار جدی زبان پشتون که تنها در حد زبان گفتاری میان پشتونها در جنوب کشورمانده است، با تمام تلاشها از موضع قدرت، این زبان نتوانست در قامت زبان ملی و رابط میان اقوام افغانستان عمل کند. حتی در اقداماتی که جهت تبدیل نظام آموزشی کشور از فارسی به پشتو توسط حاکمیت های مختلف انجام شد، به زودی به شکست رو به رو گردید و خود سردمداران دریافتند که چنین چیزی ممکن نیست. با تمام تلاشهای که برای تاریخ سازی و ظرفیت سازی برای زبان پشتون از جانب حاکمیت ها با پرداخت هزینه های زیاد شد، هنوز ده کتاب معتبر علمی و آموزشی در این زبان وجود ندارد. با آنهم فیصله ی نهایی اتاقهای فکر فاشیزم تلاش کرد به نحوی این زبان را حتی اگر شده در قالب یک ماده ی قانونی بر مجموع اقوام افغانستان تحمیل کند. بعد از سرکار آمدن نظام دموکراسی این سیاست در افغانستان، متوقف نشد و با استفاده از ابزارهای مختلف پشتونیزه ساختن افغانستان ادامه یافت. در ادامه سیاستهای دراز مدت در این جهت، اقدام به تحمیل مجموعه ترمهای زبانی به نام ترمینولوژی ملی کردند از جمله نامهای ادارات، منابع دولتی، رتبه های علمی، رتبه های نظامی و غیره همه به پشتون طی قانون تثبیت شد. گوشه های از قانون که رد پای چنین تحمیلی را نداشت خلاف رویه ی قانونگذاری، در ارگ افغانستان که یک پشتون افراطی حاکم بود، دستکاری شد. در دوره ی غنی احمدزی که از افراطی ترین فاشیست های پشتون است، تحمیل واژه افغان که نام دیگری بر پشتونهاست، بر بقیه ی اقوام طی طرح شناسنامه ی الکترونیکی سرعت گرفت و با استفاده از صلاحیت های دولتی اقدام به تعمیم این طرح کرد.
مواردی مثل تغییر نامهای غیر پشتو مناطق غیر پشتونها به پشتو که ریشه ی تاریخی بلندی دارد، زدودن اسامی غیر پشتو و اعلام دشمنی علنی با واژه های فارسی در کل کشور، تحمیل نمادهای پشتونی به عنوان نمادهای ملی کشور و غیره همه در راستای سیاست فاشیستی انجام شد.
در دور اول اشغال افغانستان توسط طالبان، مسلمان خوب بودن به مسلمان پشتون بودن تحویل شد. یعنی فضیلت دینی به چارچوبه ی قومی فروکاست و طالبان هر مسلمانی که پشتو نمیدانست را مسلمانی ضعیف و نیازمند ارشاد و دعوت دوباره به اسلام میدانستند. در تمام ادارات مناسبات اداری به زبان پشتو بود و حتی در مناطقی که بالای ۹۸ درصد غیر پشتونها بودند، این نگرش تحمیل میشد.
در این دور اشغال که بعد از واگذاری قدرت توسط اشرف غنی به طالبان انجام شد، تمام رویه های قبلی دور اول تسلط طالبان بر خاک این کشور دنبال میشود، به شمول سیاست های که در دوره ی غنی احمدزی و حامد کرزی جهت پشتونیزه ساختن افغانستان طرح و تحمیل گردید. طالبان به صورت عموم با هیچ یک از نمادها و سیاستهای فاشیستی پشتونی مشکل نداشته و به صورت صد درصد تلاش میکنند همان نمادها و سیاستها را تحمیل میکنند. در این دور نیز بنا به رویکرد طالبان، مسلمان خوب در افغانستان کما فی السابق فقط به زبان پشتو حرف میزند و اگر کسی به زبان دیگری حرف زد، به هیچ عنوان مسلمان کاملی پنداشته نمیشود. حرف زدن به زبان فارسی در ادارات واکنش تند منسوبین امارت را به دنبال دارد. اگر کسی پشتو حرف بزند، اسلامیت اش مشکلی ندارد و نیازی به سنجش درجه اسلامیت اش نیست، اما اگر به زبان دیگری غیر از پشتو صحبت کند، باید امتحان اسلامیت بدهد، چون مسلمانیت اش ناقص دانسته میشود.
مناطق غیر پشتون مناطق غیر شناخته شده و سیاستگذاریها برای برهم زدن نظم زندگی و تحقیر گویندگان زبانهای دیگر همچنان با شدت جلو میرود. مصداق مشخص این سیاست حمله به خانه های مردم و دست اندازی به آبروی مردم غیر پشتون در روزهای اخیر است.
انتقادهای بیشماری از جانب غیر پشتونها بر سیاست قومی و فرهنگی طالبان هر روز مطرح میشود، اما پشتونها هیچ انتقادی در زمینه ی فرهنگی ندارند، چون مشخص است که طالبان جلوداران سیاست قومی شان میباشند. هیچ منبع پشتونی بر سیاستهای تمامیتخواهانه و ستمگرانه ی فرهنگی و سیاسی طالبان اعتراض ندارد، یا اقلن تا حالا هیچ اعتراضی دیده نشده است. آنها از این سیاستها بسیار راضی به نظر میرسند.
این در حالیست که رویکرد و خوانش دینی طالبان از جانب منابع معتبر اسلامی در جهان پیوسته مورد نقد قرار گرفته و تقریباً تمام این منابع نگرش طالبان به اسلام را یک نگرش نادرست و ضد اسلامی میخوانند.
وقتی طالبان بر اساس نظر منابع معتبر اسلامی، خوانشی ضد دینی از دین دارند و در عین حال مجموع رفتار و عملکرد شان به صورت واضح اتکای به سیاستهای قومی دارد، چگونه میشود این گروه را فقط در حد یک مجموعه ی که باور افراطی دینی، اما غیر قومی دارد، تقلیل داد؟
طالبان با هیچ یک از عناصر غیر دینی که مربوط به مناسبات فرهنگی و سیاستهای قومی و منافع سیاسی پشتونهاست، مشکلی ندارند، اما با تمام خوانشهای اسلامی که رفتارهای قومی شان را رد میکند، مقابله میکنند. آیا میشود چنین نیروی را دینی دانست و قومی نه؟
همین کافی که رهبران طالب با تمام توان از نمادهای قومی پشتون در امارت شان استفاده میکنند، اما هر گونه نشان غیر پشتونها را حتی اگر صد در صد اسلامی هم باشد، از صفحه ی فرهنگی و سیاسی افغانستان پاک میکنند. این مشخص ترین رفتار طالبان است.
