قسمت اول
در حالی که گراف کشتار تاجیکان در پنجشیر، اندرابها، تخار و غیره مناطق به دلیل ایستادگی مسلحانه ی این مردم در برابر طالبان به شدت بالا رفته و هر روز شاهد قتل بیرحمانه ی مردم غیرنظامی توسط گروه تروریستی طالبان هستیم، به نظر میرسد اغلب نخبگان هزاره ترجیح داده اند در برابر این کشتار سکوت کنند و از کنار این جنایات بی اعتنا عبور نمایند. درصد بسیار ناچیزی از نخبگان هزاره گاهی زبان میگشایند و چیزی که آنهم غالباً مبهم و گنگ است، میگویند، اما قاطبه ی نخبگان هزاره این کشتارها را با سکوت همراهی میکنند.
چه چیزی باعث شده تا واکنش نخبگان هزاره و حتی در سطح تودهها، نسبت به قتال تاجیکان چنین با سکوت همراه باشد؟
ناگفته پیداست که خوانش درست تاریخ افغانستان بی هیچ تردیدی سرنوشت مشترک و همسان تاجیکان و هزاره ها را در بستر زمان نشان میدهد. هر دو گروه مواجه با غصب زمین، طرد شدن از مناطق آبایی شان، کشتارهای جمعی، محرومیت از حقوق اولیه انسانی، بردگی، اعمال سنگین ترین ستم و ظلم از جانب حاکمیت های پشتون بودند. در مقاطع مختلف هردو تبار تجربه های تلخ قتلعامها را پشت سر گذاشته و گروه گروه زنان شان به بردگی برده شده و در سر بازاربه عنوان کنیز فروخته شده است. از آغاز حاکمیت عبدالرحمن تا کنون هرگز این سیاست متوقف نشده و حاکمیت های پشتون بی وقفه در پی تکمیل کردن برنامه ی حذف گروهی تاجیکان و هزاره ها بودند. شاهد این مدعا کشتارهای ۱۸۹۲ تا ۱۸۹۴ میلادی تا اعمال سیاست زمین سوخته در شمالی توسط محمدگل مهمند و به بردگی بردن زنان تاجیکان شمالی به دربارهای حاکمان پشتون و فروش شان بر سربازارها همه یک امر را نشان میدهد و آن این است که تاجیکان و هزاره ها یک سرنوشت مشترک داشتند و دارند، چرا که هنوز بنیاد سیاستهای پشتونیزم در قبال این مردمان از یک و نیم قرن پیش تا کنون هیچ تغییر نکرده است. این در حالیست که این دو قوم به لحاظ بنیادهای فرهنگی دارای اشتراکات بی مانندی هستند، به گونه ی که هرگز نمیتوان از وجود دو فرهنگ در میان این تبارها حرفی به میان آورد. یگانگیها و نزدیکیهای بیشمار این دو تبار شاید یکی از مهمترین کلیدهای توضیح چرایی تجربه ی همسان شان در تاریخ پر ستم زیر سایه ی حاکمیت های پشتون باشد. زبان به حیث مهمترین شاخصه ی فرهنگ، مبنای اصلی اشتراکات این دو تبار است.
با اینکه در ظاهر تاجیکان و هزاره ها به دو گروه تباری تقسیم شده اند و در جغرافیایی بهم پیوسته و در کنار هم تاریخ طولانی را زندگی کردند، اما خلاف بسیاری از تجربیات تاریخی تضادها میان گروههای تباری، این دو کمترین تقابل و تخاصم را با هم داشتند که احتمالا فرهنگ مشترک احساس تعلق و نزدیکی عمیقی را میان شان ایجاد کرده و مانع بروز رویاروییهای همسان با دیگر گروه ها شده است. هرچند موارد بسیار بسیار اندکی وجود دارد که به صورت اتفاقی پیش آمده و به حیث اشتباه تاریخی از جانب هر دو گروه قابل نقد و بررسی دانسته میشود، اما هرگز هیچ گروهی در مانیفست خود حذف دیگری را نداشته است.
اکنون هم تاجیکان و هم هزاره ها قربانی تداوم سیاست تاریخی کشتار و حذف از جانب سیاستگذاران پشتون هستند. برگشت طالبان با دسیسه و همسویی بیدریغ قاطبه ی نخبگان پشتون یکبار دیگر مسئله ی بقا را برای هر دو گروه قهراً مطرح میکند. طالبان از آغاز پیدایش شان تا کنون دو خصوصیت اصلی داشتند که هرگز تغییر نکرده و تغییر نخواهد کرد. اول اینکه به هولناکترین شیوه های خشونت، در پی تعمیم سیاستهای قومی و ایجاد الگوی پشتونی با حذف فرهنگهای غیرپشتون موجود در افغانستان هستند. همین سیاست است که در ۱۹۹۸ نسل کشی در مزارشریف را مجاز میشمارد و هزاران انسان بیدفاع از دم تیغ گذرانده میشود تا سرکوب باعث نابودی صداهای مخالف برنامه ی قومی پشتونیزم شود. در همین مسیر است که حتی کودکان هزاره مهدورالدم تلقی میشوند و طی حملات انتحاری و انفجاری با هولناکترین شکل به دست طالبان و با همکاری بقیه الیت پشتون قطعه قطعه میشوند. همان سیاست پشتونیستی که کشتار هزاره ها را مجاز میشمارد، با همان روایت در فواصل مختلف به سراغ تاجیکان نیز میرود. الگوهای فرهنگی و قومی هزاره و تاجیک همه توسط طالبان مورد هجوم قرار میگیرد تا قالبهای زیستی قبیله ای پشتونی را مستقر سازند. همچنانکه بلخ و هرات و بدخشان حق ندارد تابلوهای شان را به زبان فارسی بنویسند، بر سردر بامیان نیز زبان فارسی ممنوع میشود تا پشتو جایگزین آن باشد، آنهم در ولایتی که در آن دو درصد پشتون زندگی نمیکند. دوم اینکه روایت افراطی مذهبی طالبان به حیث تیغ مقدس هر گونه نسلکشی و قتال را مشروعیت میبخشد تا سیاست تداوم حاکمیت پشتون تضمین گردد. براساس روایت مذهبی طالبان، تاجیکان و هزاره ها یک وصف دارند که از نظر آنها باید به راه طالبان هدایت شوند. بهای تعمیم این سیاست، کشتار صدهاهزار انسان است، که البته طالبان باکی از پیگیری و انجام آن ندارند.
همبستگی نخبگان پشتون در راستای سیاست اعمال خشونت و کشتار علیه دیگران، این روزها بر همه مبرهن است. به هر لایه و طبقه ی اجتماعی و گروهی از آنها اشاره کنی، هیچ اثری از مخالفت با بنیادهای ظالمانه ی این سیاست وحشیانه نمی بینی. بدین ترتیب راه و نگرش نخبگان پشتون روشن است. حتی آنهای که به دلایل خاصی دم از مخالفت با طالبان میزنند، در اساس با بیعدالتی های تاریخی و اعمال خشونت و محرومیت بر اقوام غیرپشتون مخالفتی ندارند.
بناً آنچه به صورت مشخص در میان میماند، همسانی وضعیت هزارهها و تاجیکان در میدان بیرحم سیاست و جنگ افغانستان است. این دو تبار عمیقاً دچار یک سرنوشت هستند و با یک تیغ کشته میشوند و آن تیغ سیاست تاریخی و تمامیتخواهانه ی پشتونیزم است. هرگونه انکار این واقعیت که هزاران سند عینی و تاریخی برای آن وجود دارد، نوعی خیانت به توده ی تاجیک و هزاره تحت ستم است.
سکوت نخبگان هزاره در قبال کشتار مردم تاجیک و به همین ترتیب سکوت شان در قبال کشتارها تاجیکان در تاریخ یکصد و پنجاه ساله ی جنایت حاکمیت های پشتون، این روزها دغدغه ی عمیق نسبت چگونگی نگرش این گروه را به مسئله ی عدالت و حقوق بشر مطرح میکند.
ادامه دارد