استاد محمد محق، پژوهشگر علوم اسلامی
قسمت اول
اسلام امروز در قفس اتهام قرار دارد و کسانی که آن را در این قفس گذاشتهاند طالبان، داعش، و سایر گروههای اسلام سیاسی هستند که از نردبان آن برای رسیدن به قدرت و ثروت استفاده میکنند. عملکرد طالبان، داعش و گروههای مشابه شان موجب سرخوردگی و خشم در میان بخشی از مردم و به ویژه جوانان شده است. شماری تا آنجا پیش میروند که میگویند ریشه تمام این خونریزیها و جنایتها در اسلام نهفته است و تا هنگامی که این دین باقی است این منازعه خونین هم باقی است. اگر کسی بگوید که اعمال افراطگرایان عوامل دیگری نیز دارد و نباید تنها به عامل دینی تقلیل شان داد، و یا میتوان تفاسیر بهتری از اسلام ارائه کرد که به جنگ و کشتار ختم نشود، آنان برآشفته میشوند که این تلاشها برای نجات اسلام از این تنگناست و سبب میشود که این دین سراسر جنایت و خونریزی عمر درازتری پیدا کند. از نظر آنان اسلام حقیقی تنها اسلام داعش و طالب، و بقیه تفاسیر از اسلام سراسر ساختگی و دور از حقیقت است. آنان از اعمال طالبان و داعش به وجد، و از تلاش برای تفسیری اخلاقی و عقلپسند از اسلام به خشم میآیند، و کسانی را که در پی چنین تلاشهایی هستند فریبکار میخوانند.
در این نوشته نکاتی را در این باب به عرض میرسانم تا به دور از فضای تهمت و خصومت، دریچه گفتگو را بگشاییم و به روشنتر شدن ابعاد مختلف این قضیه کمک کنیم. انگیزه من در این جا دفاع از اسلام نیست، بلکه کمک به فهم بهتر این موضوع برای گشودن گرهی از مناقشات حاد در جامعه ماست. آنچه برای من اهمیت دارد کاهش خصومتها و دشمنیها، رسیدن به همزیستی مسالمتآمیز، و کمک به زندگی انسانها و حقوق آنان است. من گمان میکنم که از دامن زدن به تنش و دشمنی و از پرخاش و هیاهو به جایی نمیرسیم و تنها به تیرهتر شدن فضا، گم کردن زبان تفاهم، بسته شدن روزنههای گفتگو و تداوم بحران در این جامعه کمک خواهیم کرد. از این رو نیاز داریم که احساسات خود را مهار کنیم، و با شیوهای سنجیده در باره این مسئله و مسایلی مانند این سخن بگوییم.
1. آیا داعش و طالبان ربطی به اسلام ندارند؟
من در مقالهای جداگانه زیر عنوان: “داعش، ما و انکار مسئولیت” که چند سال قبل نوشته بودم توضیح دادم و این جا نیز مختصرا به چکیده آن مقاله اشاره میکنم که داعش و طالبان مسلمان هستند، و اعمالی که انجام میدهند ناشی از تفسیر آنان از اسلام است. انکار این نسبت و حواله دادن قضیه به توطئههای بیرونی و دستهای نامسلمانان خلاف حقیقت و ناشی از عدم شجاعت اخلاقی برای قبول مسئولیت است. البته استفاده دستگاههای استخباراتی هم از این گروهها و هم از گروههای غیر مذهبی به جای خود ثابت است، اما نقش درجه اول ندارد. ما در قدم نخست باید به این مرز از شجاعت اخلاقی برسیم که داعش و طالبان را مانند سایر فرقهها و گروههای مسلمان بدانیم که امور دینی خود را از منابع اسلامی الهام میگیرند. اینکه بگوییم آنان مسلمان نیستند و اعمال آنها هیچ ربطی به اسلام ندارد بازی کودکانهای است که بهتر است پایان یابد، زیرا برای هیچ فرد منصف و عاقلی پذیرفتنی نیست.
2. آیا تفسیر طالبان و داعش درستترین تفسیر از اسلام است؟
اگر کسی بگوید که تفسیر داعش و طالبان از متون دینی تنها تفسیر ممکن و تنها تفسیر درست از آن است، نشان میدهد که او نه با سرشت زبان، نه با قواعد فهم متن، نه با فلسفه ذهن، و نه با هیچ دانش معتبر دیگری آشنا است، و چون سواد اندکی دارد گفتگوی علمی با او به جایی نمیرسد. اگر کسی با جغرافیای گسترده معرفت آشناییِ حتی اجمالی و گذرا داشته باشد این را از مسلمات میداند که نه تنها همه متون، بلکه همه پدیدههای هستی قابل تفسیرها و تاویلهای متعددی هستند. وقتی که به متونی مهم و دورانسازی مانند قرآن، تورات، انجیل، اوپانیشادها، گاتاها، وداها، و یا حتی متون مهم ادبی مانند ایلیاد و ادیسه، شاهنامه فردوسی، کمدی الهی دانته و امثال آنها میرسیم این تاویلپذیری برجستهتر میگردد. تاویلپذیری و تفسیربرداری متون عیبی در آنها نیست، بلکه مقتضای سرشت هر متنی است که به زبان انسانی صورتبندی میشود، چه زبان گفتاری و چه زبان نوشتاری. از این لحاظ، همه متون مهم یکسان هستند و از آنها در طول تاریخ تاویلهای مختلفی به دست داده شده است، و در این میان قرآن یا سنت منسوب به پیامبر اسلام استثنا نیستند. اگر تأویلپذیری متون اسلامی ایرادی باشد این ایراد متوجه تمام متون میشود از کهنترین تا مدرنترین، هرچند که دانشمندان عرصه متون به این ویژگی به چشم ایراد نمینگرند.
3. کدام تفسیر درستترین تفسیر است؟
هیچ راه قطعی برای تشخیص اینکه کدام تفسیر از متون دینی، به شمول قرآن و سنت، درستترین تفسیر است وجود ندارد. بهتر است از سودای سادهدلانه دست یافتن قطعی و نهایی به درستترین تفسیر از اسلام، یا هر دین دیگری، دست بشوییم. وقتی که یک متن به لحاظ فیلولوژیک، سمیولوژیک، سمانتیک، و هرمنوتیک حاوی چندین دلالت است، و بر همه آنها همزمان دلالت میکند، نمیتوان معین کرد که درستترین دلالت کدام یک است. این البته مخصوص متون دینی نیست و بلکه دامنه آن به همه دانشهای اجتماعی و علوم انسانی گسترده میشود و سخن گفتن در باره درستترین تفسیر و تاویل را دشوار و گاهی ناممکن میگرداند. حتی علوم تجربی که ظاهرا از این حیث مشکل کمتری دارند، از چنبره پیشفرضهای تاویلی که دارای ریشههای غیر علمی هستند رهایی ندارند. همه علوم، چه علوم متعلق به تمدنهای باستانی، چه علوم متعلق به قرون وسطی، و چه علوم مدرن تکیه به مبانی فلسفی و پیشفرضهایی غیر علمی دارند که پارادایم مخصوص آنها را تشکیل میدهند. بنا بر این نمیتوان تنها با تکیه بر خود متن به این نتیجه رسید که کدام تفسیر درستترین تفسیر است. این موضوع در باره متون مذهبی که معمولا زبانی رازآلود و چند لایه دارند، به چند برابر میرسد. از این نظر تفسیر ابن تیمیه از اسلام با تفسیر ابن عربی، و تفسیر داعش با تفسیر عقلگراترین گروههای اسلامی مساوی است و متن با همه آنها نسبت مساوی دارد. پس هیچ کدام را نمیتوان با تکیه بر خود متن به مثابه درستترین تفسیر معرفی کرد. از طریق دعوای درونمتنی راهی به فیصله دادن این منازعه نداریم. افزون بر این، متن هیچ گاه تنها بازیگر رویدادهای تاریخ نبوده است، و بلکه در نسبت با سایر عوامل است که فعال میشود و نقشی را به عهده میگیرد.
ادامه دارد