قسمت اول؛
تقلیل تمام تحولات پاکستان به مسئله ی افغانستان در زمینه ی شناخت وقایع، ما را از واقعیت دور میکند. پاکستان کشوریست با ۲۲۰ ملیون جمعیت و توانمندیهای نظامی و ظرفیت های اقتصادی که جایگاه آن با کشور فقیر و بی سامان افغانستان بسیار متفاوت است. بدون شک افغانستان یکی از فکتورهای تاثیرگذار در تحولات سیاسی پاکستان است، اما نمیتوان هر مسئله و تحول سیاسی در پاکستان را تنها بر پایه ی رابطه و نقش آن در افغانستان به بررسی گرفت. در طرف دیگر اما هر واقعه ی سیاسی درون افغانستان را میتوان در ارتباط با نقش پاکستان بررسی کرد. این تفاوت جایگاه ناشی از تفاوت نقش و نسبت این دو کشور در منطقه و جهان است. افغانستان بازیگر موثری در منطقه نیست و بیشتر تابع قدرتها و منابع سیاسی منطقه و جهان تلقی میگردد. در واقع نقش سیاستمداران و مردم افغانستان در تعیین سرنوشت سیاسی شان به دلیل ناتوانی و ضعف گسترده ی درونی، به دیگران واگذار گردیده و همین باعث میشود هر مسئله ی سیاسی داخلی افغانستان را ذیل دخالت های بیرونی به بررسی بگیریم، در حالی که پاکستان در سطح ما دچار ناتوانی نیست. خواستم در ابتدا این مورد را روشن ساخته باشم تا در ادامه ی بحث به ابهام مواجه نشویم.
در هم تنیدگی مسائل در افغانستان و پاکستان بسیار زیاد است و به همین دلیل هر واقعه یا تحول سیاسی در یکی از این دو کشور، تا حدی میتواند تاثیر مستقیم روی دیگری داشته باشد. این رابطه ی تاثیرگذار بر فکتورهای زیادی بنا شده است که شاید شاخص ترین آنها موارد زیر باشد. اسکان قبایل پشتون در حاشیه مرز دو کشور و رابطه ی فرامرزی تنگاتنگ میان این دو قوم بستر تولید نیروهای وابسته بهم را به لحاظ سیاسی و نگرش های دینی فراهم کرده است. افراطگرایی دینی مشخصه ی دیگریست که رابطه ی تاثیرگذار وقایع و تحولات را در دو طرف مرز ایجاد میکند. طی دهه ها مراجع دینی پشتونهای افغانستان و پاکستان واحد بوده است و در بقیه مناطق افغانستان نیز روحانیون وابسته به مدارس پاکستانی از طریق منبر دینی از نفوذ کافی برخوردار بودند. مدیریت توده های دیندار از طریق این مراجع صورت گرفته و رابطه ی عمیقی میان توده های دو طرف مرز ایجاد کرده است. داعیه ی پشتونهای افغانستان در مورد مرز دیورند، زمینه ی توجه دراز مدت منابع پاکستانی را به افغانستان جلب کرده و باعث شده است تا در روند نیم قرن گذشته، گراف تاثیرگذاری و تاثیر پذیری منابع سیاسی و اجتماعی هر دو سو از یکدیگر به شدت بالا برود و تحولات هر کشور برای دیگر معنای ویژه ی در مناسبات سیاسی منطقه پیدا کند. اقلن در سی سال گذشته، پاکستان امکان دخالت های مستقیم از طروق مختلف در جغرافیایی افغانستان را یافته و با تحکیم نفوذ پاکستان در افغانستان توسط نیروهای نیابتی، چگونگی مدیریت این نیروها در خاک افغانستان به یکی از فکتورهای تاثیرگذار در رقابتهای سیاسی داخل پاکستان شده است. علاوه بر آن نگرش پاکستان به تداوم سلطه اش در افغانستان و مقابله با نفوذ هند در این کشور، بخش دیگر پیچیده گی ست که روابط دو کشور افغانستان و پاکستان را فرا گرفته است. گذشته از سهم متفاوت هر کشور در بازی، دلایل ذکر شده در بالا نشان میدهد که باید با دقت تحولات درونی پاکستان را دنبال کنیم و سطح تاثیرگذاری آن بر مسایل داخلی افغانستان را بدانیم.
کشمکشهای سیاسی در پاکستان دغدغه های زیادی را نسبت جهت گیری قوه های سیاسی آن کشور در قبال افغانستان به میان آورده است. تغییر گروه های قدرت در پاکستان همیشه با تغییر رفتار این کشور در قبال افغانستان همراه نبوده است، اما این بار اوضاع منطقه و جهان دگرگون شده و سطح تقابلها هم در پاکستان به عمق قانون اساسی آن کشور کشیده شده است، پس میتوان گفت آنچه این روزها در پاکستان میگذرد اهمیت ویژه ای برای افغانستان دارد. پارلمان پاکستان به فرمان رئیس جمهور و به درخواست عمران خان صدر اعظم آن کشور منحل شد و احزاب مخالف عمران خان اما این اقدام را فرا قانونی خوانده و پرونده را به دادگاه عالی این کشور برده اند. عمران خان از قبایل پشتون پاکستان است و در طول دوره ی صدارت خود پیوسته از نگرشهای افراطی دفاع کرده است. او حتی در گذشته در پی تحمیل قانون منع کفرگویی در اروپا بود و تلاش میکرد تا از این طریق رابطه اش را با منابع بنیادگرایی در پاکستان و منطقه مستحکم کند. در پی بروز جنگ اکراین، موضعگیری عمران خان باعث خشم کشورهای غربی شد و اکنون او مدعی است که امریکایی ها به دنبال خلع او از قدرت هستند. به دنبال انحلال پارلمان، کابینه ی دولت هم منحل شد و عمران خان به عنوان سرپرست تا برگزاری انتخابات، تعیین گردیده است. این صورت مسئله است، اما ریشه ی این تقابل در کجاست؟
ارتش در پاکستان عنصر تعیین کننده در مباحث بزرگ سیاسی است. تجربه ی دولتداری در پاکستان نشان میدهد در هر تقابل میان طیف سیاسی و نظامی در پاکستان، نظامیان برنده ی نهایی بوده اند. کودتای نظامی از شیوه های شناخته شده ی تغییر نظام در پاکستان است. ارتش در واقع همیشه به خود را در مسند تعیین کنندگی می بیند و زمانی که لازم بداند، سیاسیون را عقب رانده و عنان مملکت را به دست میگیرد. این تجربه بارها در پاکستان اتفاق افتاده است. چیدمان شخصیتهای سیاسی در پاکستان بر اساس نظر ارتش صورت میگیرد. با اینکه بر مبنای قانون اساسی، انتخابات در پاکستان مسیر مشروعیت بخش به هیئت حاکم است، اما موافقت یا مخالفت ارتش با فرد مشخص نقش حیاتی در موفقیت و عدم موفقیت اش در حوزه ی سیاسی دارد. درجریان انتخابات ۲۰۱۸ در پاکستان که منجر به روی کار آمدن عمران خان شد، احزاب مخالف مدعی شدند که انتخابات وسیعاً به نفع عمران خان مهندسی شده و عامل پیروزی او نه آرای مردم، بلکه تقلب در انتخابات بوده است. در ۲۰۱۸ ارتش پاکستان تمام قد از عمران خان در انتخابات دفاع کرد، اما امروز همین ارتش به نظر میرسد از عوامل اصلی بیرون راندن وی از قدرت میباشد
ادامه دارد…