جنایت و حافظه ی جمعی (قسمت آخر) اپریل ۲۰۱۹
شاید در پس این بحث، این پرسش به میان آید که چرا تا کنون هزاره ها در برابر رفتارهای جنایت باری که از موضع قدرت حاکمه و گروه های تروریستی تباری علیه شان در سالهای اخیر انجام شده است، واکنش مسلحانه و خشن نشان نداده اند؟ برای درک این قضیه باید به روانشناسی اجتماعی در مرحله ی بعد از حاکمیت طالبان مراجعه کنیم. به باور من بعد از سقوط طالبان جامعه ی افغانستان به شمول تمام اقوام و تبارها، به شکل بسیار اسفباری وارد یک مرحله ی انفعالی شدند. مردم از لحاظ اراده به شدت زمینگیر شده و تنها ناظر خنثی بر اوضاع بودند. انگیزه مردم نسبت به مسایل حیاتی به شکل عمیق از میان رفت. تعلقات از هم گیسخت و فصل پراکندگی ها آغاز شد. فضای سیاسی و اجتماعی به حفره ی هولناک بداخلاقی و بی باوری مبدل شد و در یک جمله بنیادهای حیاتی حفظ ارزشها و مناسبات جامعه از میان رفت. در چنین وضعی که همه دچار فروافتادگی ارادی شده اند و هیچ یک از ساختارها نمیتواند انگیزه برای حضور ایجاد کند، فرصت غارتگری ها، رذالتها، کشتار و کج روی ها برای تیم های سیاسی ایجاد میشود. به نظر من آنچه در چنین وضعی که دره ی عمیق بی اعتمادی و نفرت و زخمهای عمیق تاریخی فاصله ها میان تبارها را به حد غیر قابل پیوند رسانده است و همه در وضع انفعالی بی هیچ انگیزه ی جمعی و مشترک قرار دارند، برگشت اراده ها بر بنیاد پیوندهای تباری در واکنش به تهدید حیاتی مستقیم علیه کلیت گروه، رقم خواهد خورد. این تهدید حالا جان گرفته است و هزاره ها با درکی روشن از تهدید مشترک علیه همه ی شان، در سالهای اخیر در کار صف آرایی میباشند.
بعد از سقوط طالبان، روند سیاسی در افغانستان هر سال شاخصه های گرایش قومی را تیره تر کرده است. انتخابات ساخت بندی ذهنی و روایت تاریخی قدرت را در افغانستان دگرگون کرد و مسئله ی اکثریت و اقلیت تولید شده از جانب منابع قدرت در دو قرن اخیر، در میدان عمل دچار تغییر شد. نتیجه ی حاصل از انتخابات برای گروه تباری مدعی قدرت، نگرانی عمیقی را ایجاد کرد. در واقع انتخابات نقش افشاگرانه داشت و آن اثبات بی بنیادی روایت اکثریت تباری بود. انتخابات سال ۲۰۱۴ برای پشتونها ثابت ساخت که اتکا به رفتارهای دموکراتیک تهدید جدی علیه داعیه ی تاریخی شان است، به همین دلیل اقدام به برهم زدن اصول بازی کردند و این اقدام تقریباً از جانب تمام منابع رهبری پشتونها مورد پشتیبانی قرار گرفت. مورد دیگری که در انتخابات ۲۰۱۴ روشن شد، کمرنگ شدن نقش الیت های قومی در جهت دهی آرای مردمی بود. همواره در سالهای اخیر تصور غالب این بود که تنها الیتها هستند که جهت اصلی آرای تباری را تعیین میکنند، اما در پس انتخابات این باور فروریخت و تمایلات بنیادی تباری غالب شد. نقش افشاگرانه ی انتخابات ۲۰۱۹ از تمام دوره های پیشین فراتر رفت. رهبران قومی در این انتخابات بجای اقدام به شکل دهی آرای تباری، پشت سر تمایلات مردمی قرار گرفتند و سیاست های شان را مطابق میل مردم سازماندهی کردند. مهمترین علت تمرکز اشرف غنی بر تقلب و مهندسی آرا، ریشه در درک همین اصل دارد. هزاره ها با اتکا به شناخت و گوش دادن به ندای درون شان، حاضر به حمایت اشرف غنی نبودند و رهبران هزاره ناگزیز به تیم داکتر عبدالله پیوستند. صف بندی های انتخاباتی امروز تا حد زیادی بازگو کننده ی کشمکشهای تباری در محور قدرت است. این صف بندیها تنها برای تجسم دموکراسی خلق نشده اند، بلکه همزمان این صف بندی ها با توجه به ماهیت اصلی کشمکشها، هویت نظامی نیز دارند. وقتی به درک مردم افغانستان از دموکراسی و ارزشهای بنیادی آن توجه کنیم، درخواهیم یافت که بیش از اینکه این صف بندی ها برای تمرین دموکراسی باشد، وضعیت تاریخی را تصویر میکند. وضعیت تاریخی که در هر دو سو انگیزه برای تقابل موج میزند. رهبران پشتون احتمالا از این غافل اند که در عصر کنونی امکان سرکوب با استفاده از نیروهای جنگی در حد صد یا دوصد سال گذشته نیست. آنها با طرح سیاست تهاجم به جای اتخاذ استراتژی همزیستی، از هر جهت فشار وارد میکنند. در جبهه ی نظامی طالب و داعش و نیروهای خاص دولتی علیه هزاره ها عمل میکنند. در جبهه ی فرهنگی سیاست تحقیر و استحاله را دنبال میکنند. در جبهه ی قدرت به روایت تاریخی اکثریت ساخته و پرداخته ی خود چنگ زده و برای قبولاندن آن به همه، شلاق به دست گرفته و بر گرده ی دیگران میکوبند. دهها مورد حیاتی دیگر است که علنی میبینیم. گستردگی این رفتارهای غیر عادلانه و غیر اخلاقی که توام با کشتارهای عظیم است، منجر به واکنش های خشن در گروه قربانی میشود. گراف همبستگی میان مردم هزاره در سالهای اخیر به شدت بلند رفته است. نوعی همنوایی میان لایه های مختلف مردم از روشنفکران، نویسندگان تا طبقه ی روحانی و سیاستمدار و کشاورز و کارگردان ساده و حتی گروه های مهاجر این مردم در بیرون از کشور شکل گرفته است که هر روز با کنش و واکنش متقابل داد وستد های عاطفی، معلوماتی و فکری، سطح همبستگی شان بیشتر میشود. به موازات پناه گیری هزاره ها به گروه نخستین شان، حد فاصل میان آنها و دیگران بیشتر میشود، چرا که لازمه حفظ این وضع خلق توجیه برای مظلومیت و حقانیت خود و خلق یک تعریف از طرف مقابل به حیث پدیده ی خطرناک، پست، وحشی و انسان کش است.
نگرانی اصلی این است که دو طرف قضیه از لحاظ انگیزه مستعد تقابل و کشتار هستند. نخبگان جامعه خصوصاً نخبگان پشتون نقش کلیدی در تحریک توده ها و ارائه ی ذهنی جایگاه پست و چهره ی زشت از هزاره ها ی افغانستان، داشتند. آنها حفظ قدرت را به پشتیبانی تباری خود گره زدند. بهم ریختن ذهنیت اکثریت جعلی، به صورت حتم نظام دموکراسی را در افغانستان با خطر نابودی رو به رو ساخته است. در واقع نقش افشاگرانه ی انتخابات در مناسبات سیاسی خاص افغانستان مهمترین تهدید را علیه خود خلق کرد و آن فروریختن باور جعلی اکثریت و توسل رهبریت پشتون به برهم زدن قاعده ی بازیست.
اکنون جامعه ی افغانستان در آستانه ی یک چرخش دیگر است. دموکراسی برای پشتونها مبدل به تهدید ختم اقتدار شان شده است. آنها برای حفظ قدرت خود به رویکردهای سنتی سرکوب متوسل شده اند. در برابر گروه های تباری دیگر نیز با رجعت به ارزشها و چارچوبهای تباری، قدم به قدم به بازخوانی تاریخ و درک و احساس شان نسبت به تبار حاکم پرداختند و این روند با وقوع کشتارهای گسترده در سالهای اخیر، سرعت و قوام پیدا کرده است.
شاید دور از واقعیت نباشد که بگوییم ما در آستانه ی یک انفجار عظیم قرار داریم. انفجاری که پیش زمینه هایش از وقایع تلخ و فاجعه بار دور تاریخ تا حال حاضر به صورت گام به گام شکل گرفته است و در گره گاه امروز بهم رسیده و وقوع کشتارهای گسترده را بیش از هر زمانی دیگر متحمل ساخته است. لازم است تحت این شرایط به یادآوری چند مورد پرداخته شود. هر جرقه ی میتواند نقطه ی آغاز درگیری های گسترده ی خانه به خانه و کوچه به کوچه در جغرافیای افغانستان باشد. توده ها از هر لحاظ مستعد ورود به چنین منازعه ی خونینی هستند. یعنی هم توجیه لازم را دارند، هم انگیزه ی لازم را و هم تا حد زیادی ناگزیری لازم برای ورود به این کشتار. در صورت آغاز چنین تقابلی، منابع سیاستگذار و رهبریت تبارها توان کنترل و مدیریت توده ها را در میدان کشتار نخواهند داشت. به دلایل زیادی، توده ها در این درگیری با نفرت درونی شان رهبری میشوند و میل به انتقام، رهبران تباری را در صورت مخالفت از دور بیرون خواهد کرد یا به تبعیت از میل توده وادار میکند. نیروهای خارجی مستقر در افغانستان حتی اگر مایل به پیشگیری از این تقابل باشند (که به عقیده ی من نیستد)، همچون رهبران تبارها، چنین فرصت و امکانی نخواهند داشت.
پایان
نویسنده: نذیر رها