قسمت دوم
4. با تفسیرهای متعدد از اسلام چه کار کنیم؟
هنگامی که با چندین تفسیر رو به رو میشویم که متن به صورت یکسان بر هر یک دلالت دارد، در آن صورت ناگزیریم تمرکز خود را بر دستگاههای تأویلی و پیشفرضهای هرمنوتیکی بگذاریم و بسنجیم که کدام یک درستترین است، زیرا این تفاسیر زاده مبانی و پیشفرضها هستند و نقش آنها در این زمینه کلیدی است. شاید پرسیده شود که معیار سنجش این مبانی و پیشفرضها چیست؟ راه تقریبا پذیرفتنیتر در این باره این است که محتویات متن، دست کم متونی مانند قرآن و سنت، را به دو بخش تقسیم کنیم، محتویات گزارهای یا توصیفی، و محتویات تجویزی یا سفارشی. به زبان سادهتر، هستها و نیستها، و بایدها و نبایدها. در مورد محتویات گزارهای، هستها و نیستها، باید عقل و دادههای علمی را مبنا قرار بدهیم و آنچه را خلاف مسلمات علمی و عقلی یافتیم کنار بگذاریم، و از ظاهر متن درگذریم تا به تأویلی برسیم که با علم و عقل سازگار افتد. در مورد محتویات تجویزی، بایدها و نبایدها، باید به اخلاق پناه ببریم، تا هر چه را اخلاقی یافتیم پذیرفته و هر چه را غیر اخلاقی یافتیم منسوخ و کنار نهادنی بشماریم. ما با این کار میان مبانی هرمنوتیکی دست به گزینش میزنیم و هر دستگاه تاویلی را که به نتایج غیر اخلاقی و غیر عقلانی میانجامید دور میاندازیم، و در مقابل، هر دستگاه تاویلی را که از چنین کاستیهایی رنج نمیبرد یا کمتر رنج میبرد درستتر و پذیرفتنیتر میشماریم.
5. ما از کجا حق داریم که به چنین انتخابی دست بزنیم؟
آن چه به ما حق میدهد که از میان دستگاههای تاویلی به شیوهای که گفته شد دست به انتخاب بزنیم، دو موضوع است، که هر دو در جای خود مهم است، یکی این است که فرایندهای تمدنی، به شمول دین و فرهنگ، برای بهبود زندگی انسانی در دو زمینه یاد شده، یعنی عقلانیت و اخلاق پدید آمدهاند. فلسفه پیدایش تمدن این بوده است که آگاهی انسان را از دست باورهای خرافی برهاند، و رفتار او را از حالت غیر اخلاقی به حالت اخلاقی ارتقا بخشد. یعنی تمدنها عمدتا محصول تلاش جمعی انسانها در این راستا هستند. پس هر دستگاه تاویلی که با این هدف همخوانی بیشتری داشته باشد با روح تمدن و فرهنگ انسانی، و با فلسفه وجودی ادیان و آیینها، سازگاری بیشتری دارد. دلیل دومی که برای این انتخاب داریم نقش و کارکرد این دستگاههای تاویلی در زندگی انسانهاست. اگر ببینیم که یک دستگاه تاویلی سبب درد و رنج برای انسان میشود و زندگی شان را با مصیبت و ماتم همراه میسازد، و در مقابل آن دستگاه تاویلی دیگری وجود دارد که از درد و رنج انسانها میکاهد و زمینه صلح و همزیستی مسالمتآمیز را در میان شان فراهم میآورد، این به ما حق میدهد که دستگاه دوم را برگزینیم، و بلکه اخلاقا موظفیم که به پشتیبانی از آن برخیزیم.
6. آیا میتوان اسلام را با سایر ادیان مقایسه کرد؟
شماری میگویند که مقایسه پیامبر اسلام با رهبران سایر ادیان مانند زرتشت، بودا، عیسی و دیگران، و یا مقایسه تاریخ اسلام با تاریخ سایر ادیان مانند یهودیت، مسیحیت، هندوئیسم، بودیسم و غیره، درست نیست. آنان تصور میکنند که تاریخ اسلام سراسر جنگ و خشونت بوده است بدون نشانهای از عقلانیت، دانش و مدنیت، و تاریخ دیگر ادیان همه صلح و محبت و زیست مسالمتآمیز. چنین قضاوتی قطعا نادرست است زیرا خلاف مسلمات علم تاریخ است. خوشبختانه امروزه کتابها و آثارِ به حد کافی معتبری در اختیار داریم که نشان میدهد تمدنها و فرهنگهای مختلف چه نقشی در زندگی بشر داشتهاند. اگر سخن از جنگ و خشونت باشد هیچ تمدن و فرهنگی را نمیتوان یافت که از این امر مبرا باشد. تمام عیوبی که برای تاریخ اسلام برشمرده می شود در تاریخ سایر ادیان و فرهنگها هم وجود دارد، و همه فضایلی که برای بقیه ادیان و فرهنگها برشمرده میشود کم و بیش در تاریخ اسلام هم میتوان دید. از این لحاظ هیچ تفاوت بنیادی میان تاریخ اسلام و تاریخ سایر ادیان و تمدنها نیست. اساسا تاریخ اسلام بخشی از تاریخ کلانتر بشر است، که سرشت کلی آن یک چیز است. در تمام تاریخ بشر جنگ بر سر قدرت و ثروت وجود داشته، و همزمان دستاوردهای چشمگیری در عرصههای علم و هنر و دیگر فضایل نیز وجود داشته است.
7. آیا میتوان اسلام را از اعمال داعش و طالبان تبرئه کرد و دامنش را شست؟
در این شکی نیست که عنصر دینی یکی از عناصر عمده در کار گروههای افراطی مذهبی است و اگر این تکیهگاه قوی عقیدتی نباشد نه کسی خود را انفجار میدهد و نه دست به این همه خشونت میزند. به این علت، هر تحلیلی در باره پدیده افراطیت و تروریسم بدون در نظر گرفتن عامل دینی نادرست و خلاف واقع است. اما از آن سو، فروکاستن یک پدیده چند وجهی، مانند افراطیت و تروریسم، به یک عامل نیز غلط است. پدیدههایی این چنین پیچیده ریشه در فرهنگ، تاریخ، سیاست، اقتصاد و حتی گاهی جغرافیا دارد. موج ویرانگر افراطیتی که در سرزمینهای ما دیده میشود و از منابع دینی نیز تغذیه کرده است، در کانتکست منازعات کلانتر ژئوپلیتیک و رقابت قدرتهای بزرگ سر برآورده است. اگر حوادث جنگ جهانی اول و دوم، دوران استعمار و شکلگیری نظامهای پسا استعمار، رقابت نفسگیر دو اردوگاه غرب و شرق در دوران جنگ سرد، و استفاده دستگاههای استخباراتی منطقهای و جهانی از جریانهای افراطی نمیبود، امکان نداشت که ما شاهد چنین موجی از خشونت باشیم و در قرن بیست و یکم به ظهور پدیدههای عجیب الخلقهای مانند طالبان و داعش برسیم. در این باره به حد کافی اسناد و مدارک در اختیار داریم و جایی برای مناقشه نمانده است.
8. اسلام به چه پیمانه مسئول اعمال داعش و طالبان است؟
پاسخ آن این است: به همان پیمانه که مسیحیت مسئول جنگهای صلیبی و محاکم تفتیش عقاید و جنگهای کاتولیک و پروتستان است. به همان پیمانه که یهودیت و آموزههای توراتی مسئول آپارتاید رژیم اسرائیل و جنایات آن در غزه است. به همان پیمانه که زرتشت و آیین او مسئول قتل عام پیروان مزدک و مانی در امپراطوریهای ایران باستان است. به همان پیمانه که بودا و تعالیم او مسئول قتل مسلمانان روهینگیا به دست رژیم میانمار است. به همان پیمانه که هگل، نیچه، و هایدگر مسئول اعمال هیتلر و حزب نازیاند. به همان پیمانه که مارکس و انگلس مسئول قتل صد ملیون آدم به دست استالین و مائوتسه تونگاند. به همان پیمانه که تمدن مدرن مسئول دوره استعمار، جنگهای جهانی و استفاده از بمب اتم است. اگر فروکاستن مارکس به اعمال استالین و مائو، فروکاستن مسیحیت به جنگهای صلیبی و محاکم تفتیش عقاید، و فروکاستن نیچه به اعمال هیتلر و حزب نازی نادرست است، فروکاستن اسلام و پیامبر او به اعمال طالبان و داعش هم به همان پیمانه نادرست است.
ادامه دارد