قسمت اول؛
علت ظهور دوباره طالبان و اشغال کشور توسط گروهی که به صورت واضح وابستگی تام و تمام به پاکستان دارد، هنوز در نزد بسیاری بی پاسخ مانده است. در این بازی خطرناک مسلم است که الیت پشتون تمام تخم مرغ هایش را در یک سبد گذاشته و وارد یک قمار نهایی برای حفظ حاکمیت تاریخی اش شده است. اما چرا آنها به چنین قماری که باخت اش به معنی سقوط کامل شان است، دست زدند؟
تلاشهای بیست ساله نشان میدهد که منابع قدرت پشتونها طی یک طرح بسیار حساب شده اقدام به پس زدن دموکراسی کردند، چرا که نظام دموکراسی در دوره های مختلف انتخابات خطر از دست دادن قدرت شان را نزدیک نشان داد و آنها با مهندسی انتخابات و زیر پا کردن تمام موازین مردم سالاری هم در حوزه ی سیاسی و هم در حوزه ی فرهنگ پایه های لرزان حکومت شان را حفظ کردند. در آخرین دور انتخابات ریاست جمهوری با اینکه نیروهای فعال خارج حاکمیت موازی با اتاق فکر ارگ حرکت میکرد، باز هم تصویر کامل باخت پر رنگ شد و بازی دموکراسی برای شان بیش از پیش ترساننده ظاهر شد. این نگرانی به حدی شدت یافت که فیصله ی عموم الیت پشتون بر این شد تا برای حفظ روایت تاریخی زعامت شان از آخرین و تنها امکان موجود استفاده کنند. آن امکان نیروی طالبان بود. گروهی که طوری طراحی شده بود تا بساط دموکراسی و مردمسالاری را برچیند و با سر نیزه اقدام به برپایی یک حاکمیت تام و تمام پشتون در افغانستان کند. باخت پشتونها تنها در حوزه ی سیاسی نبود. آنها در حوزه ی فرهنگ نیز به دلیل عقب مانی های گسترده ی فرهنگ پشتونها، توان همپایی با دیگر تبارهای کشور را نداشتند و رشد تبارهای دیگر در حوزه ی فرهنگ و دانش تاثیر مستقیم روی مسئله ی قدرت در کشور داشت و پشتونها این را به هیچ عنوان به نفع خود نمیدانستند. طالبان در این زمینه نیز مجهز به تفکر تهاجمی علیه فرهنگ تبارهای غیر پشتون بودند. کارآیی طالبان بدین جهت برای پشتونها مهم پنداشته میشد. در نتیجه طی یک توافق عمومی میان پشتونها، تمام منابع قدرت شان برای اشغال افغانستان توسط طالبان بسیج شدند و آخرین میخ را بر تابوت مردمسالاری اشرف غنی احمدزی زد و تمام ادوات نظامی کشور را به طالبان واگذار و ارتشی های اقوام دیگر را زیر تیغ امارت اسلامی قرار داد تا بی دریغ قلع و قمع شوند و دریغا که چنین شد. به دلیل وجود همین توافق است که هیچ عنصر تاثیرگذار پشتون با طالبان مخالفت ندارد. افراد مطرح پشتون یکی پی دیگری به طالبان پیوستند و در محور بیرق امارت اسلامی رقص و شادی راه انداختند. حتی آن پشتونهای که دو نسل در جوامع غربی زندگی کرده بودند، با طمطراق برگشت پشتونها را به قدرت جشن گرفتند و تا کنون هر روز از رسانه های مختلف امارتی تروریستی را که به قیمت کشتارهزاران انسان برپا گردیده است، پشتیبانی میکنند. جالب اینجاست که شما حتی یک استثنا در میان الیت پشتون نمی یابید که مخالف کشتارهای طالبان و یا در پی طرح مطالبات انسانی برای مردم گیرمانده در داخل کشور باشد. معنی دقیق چنین وضعیتی این است که الیت پشتون تمام تخم مرغ هایش را در یک سبد گذاشته و یک قمار تاریخی را روی دست گرفته است. به نظر میرسد که تداوم و سقوط طالبان به شدت گره خورده است با شکست و پیروزی پشتونها در افغانستان.
آیا الیتهای پشتون گزینه ی دیگری غیر از تمسک به دامن تروریزم داشتند؟
اعمال سلطه مستلزم داشتن منابع قدت لازم است. منابع قدرت مثل ثروت، دانش، نیروی جنگی، توان فرهنگی و غیره… زیاد اند، اما الیت پشتون کدام نوع منابع قدرت را در خدمت دارند تا از آن برای تامین سلطه خود استفاده کنند؟
زمینگیری فرهنگی پشتونها آنها را به گروهی عقب مانده به لحاظ امکان رشد و تغییر پذیری مبدل کرده است. مناسبات فرهنگی شان قرنهاست که وضعیت یک نواخت دارد و نتوانسته همگام با تغییرات فرهنگی دیگر جوامع حرکت کند. هرچند تلاشهای زیادی از جانب حاکمیت های پشتون برای تامین سلطه ی فرهنگی انجام شد، اما نسبت نبود ظرفیت لازم در این فرهنگ و توانمندی فرهنگهای مقابل، چنین امری اتفاق نیافتاد. تجربه ی سلطه ی فرهنگی در جوامع دیگر نشان میدهد که فرهنگ مهاجمین باید ظرفیت لازم برای نفوذ در فرهنگ مقابل را داشته باشد. عربها با بهره وری از ظرفیت های زبانی و دینی توانستند مردم مصر را از فرهنگ شان خالی و عربسازی کنند. اکنون نه زبان بومی مصر باقی مانده، نه اثری از خط هیروگلیف است و نه اثری از هویت گذشته ی مصریهاست. این مردم اکنون عرب پنداشته میشوند و دروازه ی های جامعه ی شان به روی سیاست های عرب محور سالهاست باز است. به همین ترتیب هجوم شان به جوامع دیگر یا منجر به ریشه کن کردن فرهنگ بومی مردمان شان شد یا در یک تعامل با فرهنگ بومی قرار گرفتند. هجوم فرانسوی ها و انگلیسها و غیره نیز چنین وصفی دارد.
در سرزمینهای خراسان اما یک فرهنگ بسیار بزرگ حاکم بود و قسمتی از آن که پشتونها بعد از سقوط نادرشاه افشار حاکم شدند، به لحاظ فرهنگی دارای ظرفیت لازم جهت استفاده از ابزار استیلای فرهنگی را نداشتند. در صد سال گذشته منابع قدرت پشتون با هر وسیله ای متوسل شد، نتوانست سیاست فرهنگ زدایی را بر مردم بومی منطقه تحمیل کند. بن بست اصلی آنها ظرفیت بسیار پایین فرهنگ پشتون بود که با فرهنگی بسیار قدرتمند مواجه شده بود. همین است که تا کنون تقلاهای شان برای سلطه ی فرهنگی نقش برآب شده و چنین امکانی را در خود برای تامین سلطه به واسطه ی فرهنگ نمی بینند. در حوزه ی دانش هم متاثر از وضع فرهنگی شان، به مجموعه ی بسیار ضعیف در جهان امروز مبدل شده اند. بستر فرهنگی شان خصوصیت دانش ستیزی دارد. به همین دلیل در مناطق جنوب مکاتب را آتش زدند و منابع دانش را غارت کرده و بستند. گراف مشارکت پشتونها در حوزه ی آموزش به حدی پایین است که حتی ولایت مثلا پکتیکا با یک ولسوالی هرات قابل مقایسه نیست. در یک ولسوالی هرات بیش از شصت لیسه وجود دارد و صدها مکتب متوسط و ابتدایی با پول خارجی و کمک مردم محل ساخته شده است. دهها هزار دانش آموز در این ولسوالی به مکاتب میروند. اما در پکتیکا حتی ده درصد همین ولسوالی هرات، دانش آموز وارد مکتب نشده است. این فاصله کوچک نیست. فاصله میان دو جهان است. طبیعی ست که در چنین بستر فرهنگی، دانش مهمترین قربانی ست. بناً امکان اتکا به دانش جهت سلطه در دسترس پشتونها نیست. آنها در رقابت با دیگر اقوام در این حوزه بسیار ضعیف هستند.
در زمینه ی ثروت هم جهان امروز منابع ویژه ی خودش را معرفی میکند. دانش، تکنولوژی، توان سازندگی و بستر فرهنگی مولد از منابع ثروت دانسته میشوند. متاسفانه در تمام زمینه های تولید ثروت، پشتونها با ضعف عمیق مواجه هستند. اقتصاد این قوم در اقلن سه قرن اخیر اقتصاد غارت محور بوده است. آنها هیچ مشارکتی در تولید ثروت نداشتند و فقط با غارت جوامع دیگر شکم شان را سیر کرده اند. به همین دلیل شما هیچ محور اقتصادی مشخصی در میان پشتونها نمی بینید. مناسبات درونی پشتون به لحاظ تولید ثروت عقیم بار آمده است. پس چنین امکانی هم برای تامین سلطه ی شان بر دیگر اقوام افغانستان ندارند. آنها فقط منابع قدرت سیاسی را در کنترل گرفته و با استفاده از ساختار نظام متمرکز سیاسی، خود را در تولیدات اقوام دیگر افغانستان جبراً سهیم ساخته اند. مهمترین دلیل دفاع پشتونها از نظام متمرکز سیاسی، وابستگی اقتصادی شان به مناطق دیگر است، چه در غیر آن اگر نظام سیاسی تغییر کند و آنها امکان دستیابی پشتونها را به منابع اقتصادی غیر پشتونها از دست بدهند، دیری نخواهد پایید که فروپاشی درونی شان نسبت فقر گسترده سر برسد. یعنی از وضعی اقتصادی که اکنون دارند نیز به سطحی فجیع تر سقوط خواهند کرد. بناً واضح است که امکان اقتصادی سلطه گری در دسترس شان نیست و نمتیوانند با تکیه بر امر اقتصاد به حاکیمت شان بر دیگران ادامه دهند.
… ادامه دارد
