نذیر رها
زمینه ی دیگری که قهرمان بازی ها در آن جولان میکند، بستر قومی ست. در این زمینه ظهور قهرمان ها بر اساس معیار های مشخصی صورت میگیرد. در واقع درک قومی مهمترین علت ظهور افراد قدرتمند و در تعداد از آنها، از لحاظ جایگاه پایدار، در قامت قهرمان ها پنداشته میشود. این درک ریشه در نوعی نفرت روانی نیست به دیگری که تحت تاثیر عوامل مختلف در افراد قومی قوت گرفته، دارد. به موازاتی که این نفرت پر رنگ تر باشد، به ظهور قهرمان های جریح تر و وقیح تر کمک میکند. به زبانی ساده تر، کسی قهرمان تر است که زخمی عمیق تر بر اقوام دیگر وارد سازد. این تهاجم از ایجاد زخم های روانی آغاز و تا قلع و قمع کردن افراد مربوط به قوم دیگر، ادامه می یابد و قهرمان ترین فرد در نظر قوم کسی ست که بتواند زخمی عمیق تر به طرف مقابل وارد سازد. در چنین شرایطی معیارها حول یک درک آلوده با نفرت و کور میچرخد و جهت عمل خلاف عقلانیت و منطق اوج میگیرد. از جمله ی ابعاد بسیار خطرناک این نگرش، فرار از درک آسیب هایست که این وضعیت به هر دو سوی جبهه وارد میکند. افراد فرصت طلب با استفاده از شرایط پیش آمده، به دنبال بهانه های جهت خلق هیاهو و نفرت علیه دیگری میپردازند و به این وسیله زمینه ی پذیرش خود را در دامن یک تفکر نفرت آلود رواج یافته میان گروهی از مردم، جستجو میکنند. در سالهای اخیر شاهد رشد بی رویه ی قهرمانهای قومی در جامعه ی افغانستان شاهد هستیم. قهرمانهای که هنر شان فقط حمله به حرمت و جان افراد مربوط به اقوام دیگر است. تقریبا در تمامی موارد، خطاها، قانون گریزیها، تهدیدها و در مجموع آسیب های این طیف از قهرمانها نسبت به قوم خودی نادیده گرفته میشود، چرا که افق توجه نه بر عمل سازنده ی فرد نسبت به سرنوشت قوم، بلکه تمرکز بر دایره ی حملات و آسیب بر دیگری دارد. در واقع قهرمان کسی ست که نقش ویرانگری را به عهده میگیرد و به این طریق از پشتیبانی قوم خودی، حتی اگر کوچکترین عمل درست و سازنده ی نسبت به قوم خود انجام نداده باشد، برخوردار میگردد. ظهور افرادی مثل اسماعیل یون که گاهی حتی به صورت عریان طرح کشتار گروههای انسانی مربوط به اقوام دیگر را در رسانه ها مطرح میکند، وابسته به چنین وضعیتی ست. با توجه به تفاوت های رفتاری اقوام که ریشه در محتوای فرهنگی اقوام مختلف ساکن افغانستان دارد، میتوان تفاوت های را به صورت مقایسه ای در زمینه ی گراف خشونت و عمق و سطح میل به برخورد با دیگری مطرح کرد، اما به صورت کل
در سالهای اخیر تقریباً افراد مربوط به تمام اقوام، حول تفکر قومی دنبال شخصیت های محوری شان میگردند.
شاید در مواردی این نفرت نوعی واکنش نسبت به عمل طرف مقابل باشد، اما آنچه به عنوان واقعیت پیش روی ما امروز قرار دارد، بستر باز تولید قهرمان در محور تفکر و اندیشه ی ویرانگری و آسیب به گروه های انسانی قوم دیگر است. وقتی گفتمان قدرت در سطح تقابل های قومی شکل میگیرد، نگرانی نسبت به توانمندی های افراد در زمینه ی اخلاق، دانش، آگاهی و عقلانیت جایش را به جنگجویی، ویرانگری و خصومت میدهد. هر کسی جنگجو تر و وقیح تر، قهرمان تر میشود. در بسیاری از مناطق جنوب افغانستان اسماعیل یون یک قهرمان بی بدیل است. اگر بپرسیم او چه کار شایسته ی را حتی برای مردم خود انجام داده است، هیچ کسی پاسخ روشنی ندارد.
مجموع فعالیت های یون در تعدادی خطابه ی مملو از توهین به اقوام دیگر و حضور در گفت و گو های رسانه ای که تقریباً محتوای همه اش تیره ساختن خط دشمنی با اقوام غیر پشتون است، خلاصه میشود. ظهور عطا محمد نور به حیث یک قهرمان در شمال افغانستان در سالهای بعد از طالبان، به لحن برهنه و سرسختی اش در برابر حکومت مرکزی که گویی در کنترل قوم پشتون است، برمیگردد. عطا محمد نور خود از سفره ی خالی و فقیرانه ی مردم شمال افغانستان به ثروتمندی بزرگ مبدل میشود، اما مردم بیش از اینکه به نقش عطا نور روی اقتصاد و رفاه در زندگی شان فکر کنند، به نقش عطا محمد نور در تقابل با پشتونها میاندیشند. یادآوری از نقش اسماعیل یون و عطا محمد نور بیان مدلی از ظهور قهرمانها در دو سوی این بازی ست، وگرنه تعداد قهرمانهای قومی کم نیست
نیاز روانی توده و ظهور قهرمان های پوشالی
نیاز روانی توده وظهور قهرمان های پوشالی.
نبود معیار اخلاقی و عقلانی برای سنجش نقش افرادی که در راس گروه ها قرار میگیرند باعث شده که این دروازه بیشتر به روی لمپن ها باز باشد، چرا که شخصیت لمپنها سازگاری بیشتر با چنین میدانهای دارد. به موازاتی که این افراد جای پای شان در راس گروه ها محکم میشود، گراف دزدی ها و خلاف کاری های شان نیز بالا میرود. به دلیل ضعف شخصیت این افراد، هیچ اطمینانی از پایداری شان حتی در موقف قومی وجود ندارد، چون هرگاه که این طیف از افراد نفع شان را در بازی با بستر و محتوای دیگری ببینند، به سادگی تغییر موضع میدهند. مثلا عطا محمد نور با تمام تندی و سختی کلام و موضع اش در برابر اشرف غنی، وقتی نفع خود را در همسویی با اشرف غنی دید، به سادگی وارد معامله شد. در چنین وضعیتی ممکن است نیروهای مردمی نیز از پشتیبانی چنین افرادی سر باز بزنند، اما سوار به مقصد رسیده را از دشواری راه چه باک. هر کسی که از صف قومی خطا خورده و به هر دلیلی وارد تعامل با جبهه ی مقابل میشود، با فاصله گرفتن توده ها از کنارش توبیخ میگردد و توده ها برای پر کردن خلا درون شان به دنبال بدیل برای او میگردند.
رشد لمپنیزم در افغانستان در سالهای اخیر به حدی سرعت داشته که امروزه رفتار لمپنی تقریباً در تمام عرصه ها عام شده است. قهرمانهای کنونی که بیشتر شان زایده ی تفکر دشمنی با دیگران اند، بی هیچ تردیدی مجموعه ی از لمپنها و قانون شکن ها میباشند.
در واقع دو سوی زنجیر با خصوصیت همخوانی که دارند، به شکل ویژه ی بهم گره خورده اند و همدیگر را تقویت میکنند. از یک سو مردمی که اعتماد به نفس خود را باخته اند و به شدت احساس بی پناهی میکنند و از ترس نیاز شدید به تکیه گاه بیرونی حس میکنند، ولی در عین حال خالی از معیارهای اخلاقی و عقلی، با یک نوع کوری، بستر را برای ظهور قهرمانهای ورای هر معیار مورد قبولی مهیا کرده اند و از سوی دیگر یک رشته افراد لپمن و غارتگر، با درک چنین اوضاعی، جلو کشیده و خود را به جایگاه رهبری عطش کور مردم رسانده اند. چنین تعاملی در کنار اینکه بسیار خطرناک است، تا حد زیادی هم با توجه به خصوصیت هر دو طرف، طبیعی به نظر میرسد