قسمت سوم؛
الیت پشتون با تکیه بر تروریزم، تا کنون دستاوردی جز کشتار نداشته است. هنوز پشت درهای جهان به دنبال گدایی شناسایی به حیث دولت هستند، ولی دستآورد شان هیچ است. در برابر اتفاق دیگری در جامعه ی غیر پشتون افغانستان افتاده است که برای پشتونها بسیار تکان دهنده است. اتفاقی که حاکمیتهای پشتون همیشه با تمام توان تلاش کردند از وقوع آن جلو گیری کنند و آن رسیدن غیر پشتونها به نتایج مشخص تاریخی نسبت به عملکرد قوم پشتون علیه شان. اکنون این آگاهی تاریخی در میان غیر پشتونها زنده شده است که همیشه تروریزم و کشتار شیوه ی برخورد پشتونها با دیگران بوده است. قتل عامهای متعدد تاریخی به آگاهی درآمد و عمل طالبان تاریخ خونبار حاکمیت تمامیتخواهانه ی آنها را پیش روی اقوام دیگر ورق زد. امروز حتی توده های غیر پشتون دم از جدایی و مقابله با روایت خونبار تاریخی میزنند. الیت پشتون در بالا نتوانست موفق شود و در قاعده ی مردمی دنیایی از نفرت تاریخی را علیه خود مشتعل ساخت. روایت غالب توده های غیر پشتون روایت تجزیه است. نفرت چنان اوج گرفته است که به چیزی جز تجزیه بسنده نمیکنند و در صورت وقوع چنین امری، این دقیقاً ذلت ابدی پشتونهای افغانستان خواهد بود.
این بن بست طالبان نیست، این بن بست پشتونهای افغانستان است که محاسبات شان غلط از آب درآمده است. آنها همه چیز را در سبد جنایت گذاشتند تا یک روایت تمامیتخواهانه را با روشی سنتی شبیه دوره ی عبدالرحمان خان بر دیگران تحمیل کنند. این روش در جهان امروز کارآیی ندارد. پشتونها هنوز از توهم عمیق شان بیرون نیامده اند و نبض جهان امروز را به خوبی درک نمیکنند. اقتدار نظامی کنونی شان برپایه ی حاکمیتهای گذشته میچرخد و شیوه ی وابسته بودن به بیرون و غلبه بر درون را هنوز تنها امکان رسیدن به حاکمیت و حفظ آن میدانند. بن بست طالبان نشان میدهد که این شیوه کارآیی اش را از دست داده است و باید طرح دیگری را دنبال کنند. نگرانی عمیق الیت پشتون در این روزها این است که فشارها و ضعفهای داخلی و فشارهای خارجی، اگر منجر به ظهور یک نیروی دیگر علیه طالبان شود، این آخر داستان روایت تمامیتخواهانه ی پشتونهاست. به همین علت به یک توطیه ی بزرگ دیگر روی آورده اند. توطئه ی که اگر موفقانه انجام شود، غیر پشتونها افغانستان را تا سرحد نابودی خواهد کشاند. اینجا بزنگاه تاریخ است. بحث بقا برای هر دو طرف.
توطئه ی بزرگ علیه غیر پشتونها!
طرح تشکیل حکومت مشارکتی با تفاهم کشورهای غربی این روزها در محافل سیاسی وسیعاً به بحث گذاشته میشود. پشتونها در این طرح به دنبال چی هستند؟
امر مسلم این است که الیت پشتون برای غلبه بر دیگران به جنایت بارترین شیوه ی ممکن متوسل شده است. این در جهان امروز بهای سنگینی ست، خصوصاً اینکه طرح شان تنشهای داخلی را به اوج رساند و جامعه ی افغانستان را عملاً در برابر هم قرار داده است. هنگامی که با چنین بدنامی بزرگی که پشتونها را علنی در بازار جهان تروریست معرفی میکند، موفقیت در میدان را به دست آورده اند، چگونه ممکن است تن به حکومت مشارکتی بدهند؟ حتی تصور چنین چیزی که آنها در پی تامین عدالت اجتماعی و سیاسی هستند یک حماقت بزرگ است. در این طرح نیز آنها دنبال همان هدفی هستند که آنها گروه تروریستی طالبان را پیش رو قرار دادند. حتی یک اینچ از ان اهداف عقب نشینی نکرده اند. این در واقع استفاده از راهی دیگر برای فریب جهان است. اکنون آنها اهرم های قدرت را در دست دارند و جغرافیا را در کنترل. برای عبور از مانع شناسایی رسمی حاکمیت تمامیتخواهانه ی شان یک صحنه آرایی دیگر را راه انداخته اند تا با استفاده از یک مشت دلق و مزدور از اقوام دیگر، جهان را فریب دهند. تا اینجای کار آنها به جهان تزریق کرده اند که مردم افغانستان هیچ تمایلی به دموکراسی ندارند و همین دیدگاه های افراطی مذهبی و قبیله ای را میخواهند. کرزی و اشرف غنی احمدزی به حیث روسای جمهور و بقیه الیت کروات پوش دانشگاه دیده ی و غرب نشین پشتون همه سعی کردند به جهان بقولانند که طرح دموکراسی برای افغانستان قابل تطبیق نیست چرا که همه مردم افغانستان شبیه طالبان میاندیشند و همین باورها و شیوه ی زندگی را دوست دارند. آنها مناسبات قبیله ای شان را به حیث مناسبات همه ی مردم افغانستان معرفی کردند، چرا که در آن مناسبات میتوانند اهرم های قدرت را با استفاده از خشونت در دست داشته باشند.
بناً دولت مشارکتی که قرار است با سفارش الیت پشتون تشکیل شود چند هدف را دنبال میکند.
اول؛ نظام سیاسی افغانستان نباید مردم محور و رای محور باشد. انتخابات نباید باشد. یک نظام مستبد دینی که یک جمع از علمای سنتی پشتون آن را رهبری میکنند، همه چیز را در این حکومت زیر نظر داشته و در همه احوال منافع پشتونها را دنبال کند.
دوم؛ نصاب آموزشی در مکاتب و دانشگاهها باید مطابق اسلام قبیله ای پشتونها تنظیم شود تا به لحاظ دانش مجموع جامعه ی افغانستان را تا سطح قبیله ای شان پایین بکشند و ترسی از قدرت یافتن غیر پشتونها در حوزه ی دانش نباشد. به این ترتیب میتوانند با تربیت یک یا دو نسل بقیه را همرنگ خود کنند که حاصل تفکر شان چیزی جز تروریزم طالبانی نباشد.
سوم؛ تحت جو بسیار پر فشار ناشی از محدودیت های طالبانی و قبیله ای حاکم بر جامعه ی افغانستان، به مرور غیر پشتونهای که فرهنگ شان با چنین فضای ناسازگار است از جغرافیایی افغانستان کوچ دهند تا کمیت شان کم گردد. خصوصاً این طرح بر شهر نشینها با شدت بیشتری اعمال خواهد شد تا جلو هر گونه رشد در حوزه ی دانش را بگیرند.
چهارم؛ پروسه ی فرهنگ زدایی اقوام غیر پشتون را کما فی السابق با استفاده از فضای جدید استبدادی دنبال کنند و آخرین توان فرهنگی غیر پشتونها را از میان بردارند. به صورت حتم الگوها و ارزشهای قبیله ای پشتون به حیث ارزشهای ملی و جبری معرفی خواهد شد و هر گونه مخالفت با آن را مخالفت با دین خدا تلقی میکنند و به شدت سرکوب میگردد. با این طرح کافی ست ده سال جلو بروند تا تاثیرات مخرب آن برای چند نسل باقی بماند.
طرح دولت مشارکتی دقیقاً بر همین بنا ترتیب شده و دنبال میگردد. الیت پشتون از هیچ یک از سیاستهای تمامیخواهانه ی خود عقب نشینی نکرده، بلکه طی این طرح هم از تقابل با جهان فرار میکند و هم سیاستهایش را تعمیل خواهد کرد.
مشکلات بنیادی جامعه ی غیر پشتون افغانستان همچنان با بر جا خواهد ماند، اگر طرح مشارکتی طبق چیدمان الیت پشتون جلو برود.
اگر به هر دلیلی این طرح به مشکل بر بخورد، طالبان تحت فشارهای خارجی و نارضایتی های شدید داخلی فروخواهد پاشید و فضای جدید در کشور رو نما خواهد شد.
هر وضعیت بعد از سقوط طالبان در صورتی که طرح بدیل توطئه گرانه ی الیت پشتون هم خنثی شود، مرگ ابدی روایت تمامیتخواهانه ی پشتون را رقم خواهد زد.
هر دو طرف در مرحله ی حساس تاریخی قرار دارند. هر کدام شکست بخورد، برای همیشه از صحنه ی قدرت حذف خواهد شد.
پایان