قسمت اول
رفتارهای تروریستی با هر شیوه و چارچوبی که انجام پذیرد، مطرود است. علاوه بر معیارهای بین المللی، این رفتارها از منظر اخلاقی هم قابل پذیرش نیست. با اینکه چنین شیوه های در جهان کنونی به شدت نکوهیده است، اما طیف وسیعی از افراطگراهای دینی با روی آوردن به استفاده از شیوه های تروریستی و انتحاری، شکل دیگری از جنگ را از قلب آسیا تا خاور میانه به میان آورده اند. اساس استفاده از شیوه ی انتحاری در تقابلها، بیش از هر چیز دیگر مبنای روانشناختی دارد. ظرفیت خودکشی با هدف دگر کشی ریشه در واماندگی عمیق طیفی از انسانهای درمانده دارد که عقده های تلنبار شده نگاه شان را به همه چیز مملو از نفرت ساخته است. سازمانهای خطرناک تروریستی با بهره بردن از این طیف انسانهای درمانده و عمیقاً سرخورده، به دشمنان شان حمله میکنند و به سوی اهداف سیاسی شان جلو میروند. بیش از هر مرجعی دیگر، نظامیان، منابع اطلاعاتی پاکستان و مدیران سیاسی پاکستان از این ابزار جهت پیش برد سیاستهای شان استفاده کرده اند. طالبان بعد از شکست گسترده ی شان در ۲۰۰۱ برای سالها تنها شیوه ی جنگ شان همین ابزار انتحار و حملات سازمان یافته ی تروریستی علیه اهداف نظامی و غیر نظامی بود و منابع پاکستانی طی این روند ثابت کردند از یکسو انبوه انسانهای سرخورده و وامانده در دسترس شان است که میتواند نقش سلاح متحرک را بازی کند و از سوی دیگر کارآیی این نوع ابزار را اثبات کردند. آنها توانستند با استفاده از شیوه ی انتحار و تروریزم سازمان یافته در بازی منطقه موفق عمل کنند. اکنون به نظر میرسد دور دیگری از بازی تروریزم با قاعده ی جغرافیایی وسیع تر در راه است. نشانه های وجود دارد که نگرانی جدی را در این زمینه بر میانگیزد.
حمله به روحانیون در حرم امام رضا در مشهد، ریشه در همین نگرش دارد. آن چنانکه خبرگزاری ها برملا کرده اند، شخص حمله کننده دارای دیدگاه های افراطی دینی سلفی بوده و تحت آموزش جریانهای تروریزم باور قرار گرفته بوده. در پس این حمله موجی از نفرت میان دو مردمان ایران و افغانستان راه افتاد. موجی که منجر به حمله ی تعدادی از شهروندان ایران به مهاجرین افغانستان در آن کشور شد. موازی با آن ویدیوهای در فضای مجازی نشر شد که نشان میداد تعدادی از شهروندان ایران را گروهی از طالبان گرفته و تحقیر و توهین شان میکنند. همزمان موضعگیریهای از جانب چند فرمانده ی طالبان صورت گرفت که ایران را تهدید به انتقام میکنند. وقتی به چرخه ی این بازی نفرت گستر توجه کنیم، مشخص میشود که یک رشته منابع به صورت هدفمندانه قصد ایجاد تحریک در دو طرف را دارند. منابعی که سود شان را در گسترش این نفرت می بینند.
حمله به شهروندان افغانستان در ایران متاثر از فکتورهای بسیاریست. در کنار طیف وسیع فرهیختگان و شهروندان درست اندیش ایران، یک رشته نگرشهای نژادپرستانه در گروه های اجتماعی در جامعه ی ایران وجود دارد که گاه و ناگاه خود را در رفتارهای بخشی از آن جامعه نشان میدهد. این نگاه نژاد پرستانه را میتوان در ادبیات، گفت و گوهای رسانه ای، نوشته ها و فضای مجازی مشاهده کرد. گاهی این نگرش نژادپرستانه آنقدر قدرتمند است که قبیح ترین رفتارهای ضد اخلاقی را توجیه میکند. وقتی به دانشگاه کابل حمله صورت گرفت و تعدادی زیادی از دانشجویان در آن حمله کشته شدند، درصد قابل توجهی از دیدگاه های مطرح شده زیر پست های خبرگزاری ها، حاکی از رضایت طیفی از شهروندان ایران از این حمله و کشتار دانشجویان بود. حتی کسانی از جامعه ی ایران نوشته بودند (این مردم را چه به دانشگاه، حق شان است کشته شوند). در کنار این نگرشهای نژادپرستانه ی یک اقلیت، طیف گسترده ی از مردم ایران با حس انساندوستی و درک اخلاقی در کنار مردم افغانستان ایستادند که قطعاً قابل ستایش است. بی هیچ تردیدی نگاه انساندوستانه نگرش غالب است و کسانی که با نفرت برخاسته از نژادپرستی دارند به این قضایا می بینند، تعداد شان بسیار کم است. اما به هر حال ما در جامعه ی ایران با دو نگرش رو به رو هستیم. این واقعیت را نمیتواند نادیده گرفت که همین تعداد کم تابع نگاه نژادپرستانه به حیث یک عامل بسیار خطرناک در تخریب مناسبات مردم افغانستان و ایران عمل میکند. جامعه ی ایران مدتهاست در تنگنای دشواریهای تحریم قرار دارد، طوری که کمر اقتصادی این کشور را شکسته و گراف فقر متاسفانه در این جامعه بسیار بالاست. موازی با اوج گیری فقر و نارسایی و محرومیت در یک جامعه، فشارهای عصبی و روانی بر افراد زیاد میشود و منجر به تلنبار شدن عقده ها گردیده و در نهایت این عقده ها از یک مدخل راه تخلیه را پیدا میکند. امروز شاید این مدخل برای آن تعداد نژادپرستهای ایران یا عقده مندهای جامعه، بی پناهی مردم افغانستان و بهانه ی حمله ی یک شخص به روحانیون در مشهد باشد. این مصداق همان شعر معروف است (گنه کرد در بلخ آهنگری- به شوشتر زدند گردن مسگری).
ادامه دارد…