بهنام سپهر:
کشمکش ها در مذاکرات صلح بین الافغانی تا کنون به نفع طالب تمام شده است. همسویی های مستقیم و غیر مستقیم ایالات متحده ی امریکا، جغرافیایی برگزاری مذاکرات، ترکیب هیأت مذاکره کننده از جانب دولت افغانستان از لحاظ سطح سواد و نوع نگرش، ضعف عملکرد دولت و همسویی های تعداد قابل ملاحظه ی از عناصر دولتی با تفکر طالبان، ضعف گروه های سیاسی مخالف طالب در ایجاد یک جبهه ی مشخص و قدرتمند در برابر طالبان و در نهایت پیوند خوردن موجودیت طالبان با منافع تعدادی از کشورهای پر نفوذ در افغانستان، همه باعث شده است تا گروه طالبان خود را به منزل گاه مقصود خود نزدیکتر احساس کند. در میان این همه دلایل استحکام موضع طالبان، اما بحث مردم همچنان پا برجاست و به عنوان یک طرف معادله با تمام نامهربانی ها و چشم پوشی های قدرت های سیاسی، حضور دارد. طالبان در بدو ورود خود به معادله ی جنگ افغانستان نیز از چنین همسویی ها و حمایت های سود میبردند، اما عامل مردم سد راه تسلط کامل طالبان بر جغرافیای افغانستان شد.
به نظر میرسد که طالبان این بار قاعده ی بازی را وسیعتر گرفته و در سطحی بزرگتر موفق به یارگیری شده اند. از یکسو پاکستان با فوت و فن های بیشتری در بازی جنگ افغانستان آشنا شده است و با چشم بازتر کارتهایش را بازی میکند و از سوی دیگر ایالات متحده به جای حمایت های پنهانی از طالبان، با دیده درآیی، خلاف تمام ارزشهای مورد ادعایش، حتی در سطح رسانه ای از همسویی با طالبان ابای ندارد. سهم کشورهای عرب حوزه ی خلیج نیز نسبت به گذشته در زمینه ی حمایت از طالبان همچنان با قوت خود باقی ست. آنها هم از لحاظ سیاسی و هم مالی طالبان را حمایت میکنند.
آیا با در نظر گرفتن این مجموعه دلایل، میتوان از بازگشت حکومت طالبانی در افغانستان سخن زد و یا امکان دست یافتن دوباره ی طالبان به قدرت در افغانستان را محتمل دانست؟ برای پاسخ گفتن با این پرسش باید دید چه تفاوتی در جبهه ی مقابل طالب پدید آمده است. عملکرد طالبان در دوره ی حاکمیت شان و بعد در دو دهه ی اخیر زخم های عمیقی بر روح و روان تبارهای غیر پشتون برجای گذاشته است. این زخم ها گفتمان اصلی قدرت که مسئله ی قومیت است را به محراق توجه کشانده و به قاعده ی عمومی برای سنجش تحرکات سیاسی مبدل کرده است. از عمده ترین دلایل شکل گیری شکاف میان ازبک ها و پشتونهای افغانستان به شیوه های برخورد نیروهای مسلح طالب با ازبک های افغانستان و چگونگی برخورد ازبکها با گروه طالبان بر میگردد. این تضادها در سطح رسانه ای و موضعگیری های رسمی غالباً با تحت ادبیات و بهانه های دیگری مطرح میشود، اما اساس این تقابل را مسئله ی گروه طالبان شکل میدهد. گاهی حتی از زبان بعضی ها اصل مسئله نیز مطرح شده است. مثلاً بارها از مارشال عبدالرشید دوستم به عنوان شخصیت طالب کش نام برده شده و در مقابل شخصیت های پشتون بزرگترین اتهام علیه دوستم را کشتار طالبان میدانند. هزاره ها و تاجیک ها نیز در سالهای اخیر بر اساس نوع برخورد شان با طالبان از جانب منابع افراطی پشتون ارزشگذاری شده اند. حتی بیشتر شخصیت های از این تبارها مورد هدف هم از جانب دولت و هم از جانب طالبان قرار گرفته اند که بزرگترین مشخصه ی شان طالب ستیزی بوده است
ادامه درگیریها در هلمند؛ ۸۰ جنگجوی طالبان کشته شدند
گفت و گوهای صلح با طالبان ؛ نادیده گرفتن عوامل جنگساز.
شاید بزرگترین تفاوتی که در صف نیروهای ضد طالب نسبت به دور قبل آمده است، آگاهی خاص این مردم نسبت به ماهیت طالبان و روشن شدن افق تضاد از میان دود و آتش سالهای اخیر باشد. ورود طالبان در بدو تاسیس به دلیل ناشناخته بودن هویت اصلی و رویکرد ویژه ی شان، حتی از جانب یک رشته گروه های غیر پشتون نیز مورد حمایت قرار گرفت و دروازه های شهر ها را به روی شان به امید رسیدن به آرامش باز کردند. تحرکات مردمی و سیاسی اینبار نشان میدهد که وضع به شدت دچار تفاوت نسبت به دور قبل شده است. از یک سو به محض طرح شدن مسئله ی صلح با طالبان، صف مردم مخالف طالب، به جنب و جوش افتاد و همزمان با جلو رفتن مذاکرات و اوج گیری گفت و گو ها در محور مسایل مورد منازعه، صف مردم در مناطق مختلف کشور خصوصاً غرب، شمال، شمال شرق و ولایات مرکزی افغانستان سطح آمادگی های خود را برای مقابله با طالبان بالا بردند. این تحرکات بی باوری عمیق این مردم نسبت به صلح با طالبان را نشان میدهد. زمزمه های به گوش میرسد که مناطق تحت نفوذ مارشال دوستم از لحاظ نظامی در آماده باش قرار دارند و نیروهای مردمی در حال سازماندهی صفوف برای مقابله هستند.
بعضی از رهبران متنفذ تاجیک در روزهای اخیر ادبیات سیاسی شان در برابر انکشافات اخیر به شدت تغییر کرده است. در آخرین گردهمایی جمعیت اسلامی در ولایت بدخشان، تعدادی از افراد رده اول تاجک علناً مسئله ی هویتی را سرخط مبارزات شان اعلام کرده و به مردم هشدار آماده باش دادند. بعضی دیگر از رهبران تاجک از جمله لطیف پدرام با لحن صریح خواهان تشکیل گروه های مسلح مردمی برای مقابله با افراطی ها قومی در مرحله ی پیش رو شدند. از مدتی به این سو بحث حضور لشکر فاطمیون در مناطق مرکزی افغانستان در رسانه ها و محافل سیاسی مطرح است. تشکیل گروه های مردمی برای دفاع از مناطق هزاره نشین به مدتها قبل برمیگردد و در این روزها، تحرکات این گروه ها به مراتب وسیع تر و سریع تر شده است. موضعگیری رهبران هزاره به صورت واضح خبر از بی اعتمادی این مردم نسبت به مسئله ی صلح دارد و بیانگر احساس خطر این مردم در قبال داد و ستدهای سیاسی بین طالبان، امریکایی ها و جانب پاکستان میباشد. مجموعه این تحرکات نشان میدهد که همگام با قوت یافتن برگشت طالبان به قدرت، صف مردمی ضد طالب نیز در حال گرفتن آمادگی های لازم برای مقابله است. بدون شک گروه طالبان تحت هر معامله ی با امریکایی ها و با هر پشتبانی که از کشورهای خارجی دریافت میکنند، به سادگی از بن بست مردمی که مخالف اش هستند، نمیتواند به عبور کند. به نظر میرسد که درک طالبان و بعضی کشورهای مدافع شان از وضعیت داخلی کشور متکی بر دریافت های نادرست است.
طوری به نظر میرسد که گویا بعضی منابع اشرف غنی را مهمترین سد برگشت طالبان میدانند، در حالی که اگر منافع شخصی اشرف غنی در این داد و ستدها تامین شود، خودش مثل دور گذشته پیش قراول و مدافع سرسخت سیاست طالبان خواهد شد. چانه زنی های اشرف غنی با گروه طالبان ربطی به اساس تضادها ندارد. نیروی اصلی مخالف طالب در میدان آدرس دیگریست که در این دور با روشنی بیشتر وقایع و سیاست ها را میبیند و میداند. آنچه طالبان را به بن بست خواهد کشید، صف مردم مخالف طالب است، نه هویت های معامله گری که به سادگی میشود همه چیز شان را در بساط معامله خرید. نیروی که توان به چالش کشیدن طالب را دارد، اساساً در گرد میز مذاکره هیچ نماینده ی را از خود نفرستاده است، چرا که میداند، لحن و تفکر بسیار افراطی طالب صلح را بر نمیتابد