قسمت دوم
موازی با اوج گیری فقر و نارسایی و محرومیت در یک جامعه، فشارهای عصبی و روانی بر افراد زیاد میشود و منجر به تلنبار شدن عقده ها گردیده و در نهایت این عقده ها از یک مدخل راه تخلیه را پیدا میکند. امروز شاید این مدخل برای آن تعداد نژادپرستهای ایران یا عقده مندهای جامعه، بی پناهی مردم افغانستان و بهانه ی حمله ی یک شخص به روحانیون در مشهد باشد. این مصداق همان شعر معروف است (گنه کرد در بلخ آهنگری- به شوشتر زدند گردن مسگری). این طیف از یک درد درونی رنج میبرد و عقده اش را با استفاده از بهانه ی پیش آمده، روی مهاجرین بی پناه خالی میکند. این را نباید به پای همه ی مردم ایران گذاشت. این رفتارها متعلق به گروه خاصی ست، ولی طیف های گسترده ای از مردم ایران با درک عمیق انسانی، ناگزیری مهاجرین افغانستان را حس میکنند. بناً مهم است که با درک دقیق ماجرا، به گسترش نفرت کمک نشود و موضعگیریها در فضای مجازی آسیبهای بیشتر را متوجه دو طرف نکند.
سمت دیگر ماجرا طالبان هستند. مقامات طالبان در برابر این برخوردها در داخل ایران واکنش نشان دادند. پرسش این است که واقعاً طالبان نگران مهاجرین هستند؟ آیا میشود دغدغه ی مردم را در دستگاه فکری و سیاسی طالبان دید؟ شاید نیازی نباشد برای پاسخ به پرسشهای بالا زیاد مصداق ارائه کنیم. طالبان امروز از مردمی حرف میزنند که روزانه زیر شکنجه ی دستگاه امارت شان قرار دارند. همین مردم توسط دستگاه خونریز طالبان در بازار، کوچه، مکتب، مسجد و حتی اماکن دینی قطعه قطعه شده اند. حتی طالبان به کودکان رحم نکرده اند و با حمله به مکاتب بارها گروه گروه از کودکان را کشتند. مجموع رفتار طالبان در گذشته و اکنون نشان میدهد که آنها هیچ ارزشی برای مردم قائل نیستند. آنها هرگز نگرانی مردمی نداشته و به حیث یک گروه جنگی تروریستی فقط پیگیر اهداف غیر انسانی خود میباشند.
چرا طالبان امروز وانمود میکنند مدافع مهاجرین هستند؟
شاید جواب این پرسش را بتوان در موضعگیری چند فرمانده ی طالبان در قبال این قضیه یافت. آنها مردم و دولت ایران را تهدید به انتقام با استفاده از حملات انتحاری کردند. تروریزم به عنوان شیوه ی بسیار خطرناک، بزرگترین ابزار پاکستان و طالبان است. آنها بدون استفاده از ابزار تروریزم هیچ امکانی برای بازی در منطقه ندارند. بنا به گزارشهای تحقیقی رسانه ها، اقلن پانزده سازمان خطرناک تروریستی تحت کنترل نظامیان و سازمانهای اطلاعاتی پاکستان قرار دارد که طالبان یکی از این سازمانهای میباشد.
دو انگیزه را میتوان به حیث دلایل نگرانی از موضعگیری فرماندهان طالبان در تهدید به استفاده از حملات انتحاری علیه ایران، در نظر گرفت. اول اینکه طالبان یک گروه قومی هستند و نماینده ی تام و تمام قوم پشتون افغانستان. در دستگاه سیاست پشتونهای افغانستان ایجاد مشکل میان جامعه ی ایران و افغانستان از گذشته ها یک سیاست مشخص و تعریف شده بوده است. آنها برای پیشبرد سیاستهای قومی شان و استحاله ی هویت مردمان فارسی زبان افغانستان سالهاست تلاش میکنند رابطه و اشتراکات فرهنگی میان فارسی زبانهای افغانستان و ایران را تخریب کنند. این ترس از جای ناشی میشود که رابطه میان این دو پاره ی یک پیکر فرهنگی، میتواند حمایت یکی از دیگری را در پی داشته باشد. حکومتهای پشتون با استفاده از ابزارهای مختلف سعی کردند بدنه ی فارسی زبانهای افغانستان را هویت فرهنگی مجزا تعریف کنند. چنانچه زبان فارسی را خارجی خوانده و زبان فارسی افغانستان را دری نامیدند. در هر مقطعی از تاریخ توان شان رسید به انکار زبان فارسی برخاسته و حتی در دوره های حرف زدن به زبان فارسی را جرم انگاری کردند. با اینکه زبان ارتباط بین فرهنگهای افغانستان زبان فارسی ست و این زبان ارتباط میان اقوام مختلف کشور را تامین میکند، طالبان اقدام به تبدیل زبان اداری از فارسی به پشتو کردند و حق و امتیاز را بر اساس این امر تعریف میکنند. تقویم کشور را از دقیق ترین تقویم جهان که تقویم خورشیدیست و همیشه در افغانستان آن استفاده شده است، به تقویم قمری عربی مبدل کردند که نه تنها دقیق نیست، بلکه این تقویم در خود کشورهای عربی هم به صورت رسمی استفاده نمیشود. ابعاد این سیاست بسیار گسترده است و میتوان صدها اقدام دیگر را به این لیست اضافه کرد. اکنون طالبان به حیث پیشقراولان سیاست پشتونیزم در پی تداوم سیاست تخریب رابطه ی فارسی زبانهای دو طرف مرز هستند و این سیاست را با تحریک موج نفرت پیگیری میکنند. آنها نه نگران مهاجرین افغانستانی در داخل ایران هستند و نه نگران مردم داخل کشور، آنها فقط دنبال بهانه های برای تخریب این پیوند عمیق تاریخی-فرهنگی هستند. مشخص است که این بهانه ها و تلاشها برای تخریب چنین رابطه ی عمیق و وسیع کافی نیست و نمیتواند آنها را به منزل مقصود برساند، اما به صورت کوتاه مدت گروه های احساساتی و ناآگاه را ابزار قرار داده و بحران ایجاد میکند.
هدف دیگر طالبان در سرعت بخشیدن به موج نفرت و نشان دادن قدرت شان در زمینه ی تروریزم، به معادله ی سیاسی منطقه برمیگردد. پاکستان در وضعیت اسفباری قرار دارد. خلع عمران خان از مقام صدر اعظمی پاکستان بحث دخالت نیروهای بیرونی در معادله ی سیاسی منطقه را پررنگ کرده است. گمان غالب این است که عمران خان با نزدیکی به روسیه و چنین سند مرگ سیاسی خود را امضا کرده و دستگاه نظامی پاکستان را که رابطه ی عمیق با غرب دارد و همدست سیاستهای غربی در منطقه است تحریک کرده تا برای بازگرداندن سیاست پاکستان به خط همسویی با غرب، عمران خان را حذف کند. اغلب گروه های تندرو مذهبی مخالف عمران خان هستند، چرا که سیاست این گروه ها توسط دستگاه نظامی پاکستان و مشخصاً سازمان اطلاعاتی ارتش (آی اس آی) تعیین میشود.
ادامه دارد …