بهمن سپهر
در چند روز اخیر یکی از مباحث پر جنجال در حاشیه ی نشست مذاکرات صلح جانب افغانستان با طالبان در دوحه ی قطر، حضور و سطح دانش و توانمندیهای نازدانه های دو شخصیت مهم مارشال عبدالرشید دوستم و عطا محمد نور میباشد. در رسانه ها و فضای مجازی بیشتر انتقادها متوجه این بود که این افراد و شاید کسانی دیگر در قالب هیأت مذاکره کننده با طالبان توان پیش برد چنین مذاکرات حساس و پیچیده ای را دارند. کمتر کسی از دلایل حضور این جوانان نازدانه و کم تجربه را در قالب هیأت صلح پرسیده است و پرسش اساسی هم از نظر من همین است.
با اینکه در تیم عطا محمد نور شخصیت های کارآزموده و شناخته شده دیده میشود، او پسر جوان و نو تجربه اش را به در قالب هیأت مذاکره کننده با طالبان فرستاد. با توجه به رفتارهای آقای نور در سالهای اخیر و خصوصاً در این اواخر حضورش در تیم اشرف غنی که تا حد زیادی منجر به فاصله گرفتن طیف های مردمی حامی اش از او شد، شاید بتوان اینطور تعبیر کرد که آقای نور از اطرافیان خود به شدت ناراض است و تلاش دارد فرزندش را در قامت یک شخصیت ساسی معرفی کند. طبیعی ست که با نوع نگرش آقای نور به مسایل سیاسی، چنین رفتاری از او دیده شود. مدتی پیش نوار صوتی از آقای نور نشر شد که در حال عصبانیت پیروانش را دعوت به پشتیبانی از خود در فضای مجازی میکرد. چنین تقاضایی از جانب شخصیتی که تا مدتی پیش از کلیدی ترین افراد سیاست در افغانستان شمرده میشد، نوعی درماندگی را نشان میدهد. وقتی به رابطه ی آقای نور با اطرافیانش دقت شود، نگرانی های وی نسبت به اطرافیان و رشد بدبینی اش در مناسبات درون گروهی بسیار برجسته دیده میشود. در چنین اوضاعی واگذاری نمایندگی اش به فرزندش با نگاه از بالا به پاین و نگرانی از مناسبات درونی گروهش همراه است.
اما بحث حضور فرزند مارشال دوستم در میان هیأت مذاکره شاید دلایل دیگری داشته باشد. هرچند مارشال دوستم نیز مثل بسیاری از رهبران دیگر بی میل نیست که فرزندش از امروز آمادگی ها برای گرفتن جایگاه پدر را کسب کند، اما حساسیت قضیه ی صلح و حیاتی بودن این مورد، احتمالات دیگری را نیز در این زمینه مطرح میکند. رفتار آقای دوستم در زمینه ی سیاسی نشان داده است که او به خوبی حساسیت، عمق و گستره ی قضایایی سیاسی را درک میکند. تیم سیاسی آقای دوستم متشکل از افرادی ست که همواره اعتماد وی را با خود داشته است. بدبینی های درون تیمی که گروه های سیاسی دیگر با آن دست به گریبان هستند، در گروه سیاسی آقای دوستم کمتر دیده شده است. هرچند در سالهای اخیر تعدادی از افراد نزدیک به مارشال توسط گروه های سیاسی بیرونی تطمیع شده و گاهی حتی علیه خود وی مورد استفاده قرار گرفته اند، اما با توجه به اینکه دوستم جایگاه بسیار عمیق و کلیدی در میان ازبک افغانستان دارد و اتکای وی بیشتر به نیروهای نظامی پشت سرش است، مارشال همیشه از جایگاه اطمینان و اعتماد با نزدیکانش برخورد کرده است. حساسیت مذاکرات صلح را آقای دوستم به خوبی میداند، ولی چرا او فقط به فرستادن فرزندش اتکا کرده و به نوعی میدان گفت و گو را به دشمن خونی اش خالی میکند، پرسشی بسیار عمیق است
دوستم به فرمانده ی نظامی طالب کُش شهرت دارد. او از جمله ی افرادیست که عمیق ترین زخم ها را بر پیکر طالب وارد کرده اند. علاوه بر اقدامات نظامی او در دشت لیلی و قلعه جنگی که منجر به کشتار وسیع طالبان مهاجم شد، در سالهای اخیر نیز رویارویی بسیار جدی با طالبان داشته، به حدی که گاهی ارگ ریاست جمهوری افغانستان به ترفندهای متوسل شده تا سطح فشار دوستم بر نیروهای طالب را در شمال افغانستان کاهش دهد. اخذ رتبه ی مارشالی برای دوستم طی یک معامله ی سیاسی در اوج تنش های وی با تیم ارگ نشین افغانستان اتفاق افتاد.
سخنان دوستم بعد از کسب رتبه ی مارشالی در رسانه های افغانستان شاید بتواند پاسخ اندکی روشن به این پرسش بدهد که باتور دوستم در دوحه ی قطر چه میکند. بعد از گرفتن رتبه ی مارشالی، سر و صداهای زیادی از میان پشتونها علیه این تصمیم بلند شد. کسانی حتی به تلعین اشرف غنی پرداختند. دوستم در مصاحبه های تلویزیونی اش تلویحاً به این سر و صدا ها پاسخ گفت. او از محرومیت تاریخی مردم ازبک و حاشیه نشینی های سیاسی اجباری سخن گفت و مارشالی را دستآورد ایستادگی های مردمش دانست. در یکسال اخیر مارشال دوستم تقریباً در تمام موضعگیریهایش بدبینی نسبت به گروه حاکم را ابراز داشته و خصوصاً طالب را یک پروژه سیاسی قومی عنوان کرده است. استفاده نکردن از شخصیت های کلیدی اش در مذاکرات قطر به نوعی بی اعتمادی دوستم را به نتایج این مذاکرات نشان میدهد. دوستم به درستی میداند که جانب امریکایی ها نسبت به رابطه ی دیرینه اش با روسیه بدبین هستند و همین باعث شده است تا مقامات امریکایی از جریان به حاشیه راندن دوستم از متن بسیاری از مسایل ملی حمایت کنند. دوستم میداند که مذاکرات کنونی حاصل فشار امریکا بر بازی سیاسی افغانستان است.
درهمین مورد بیشتر بخوانید
نشست دوحه و عوامل برگشت طالب به صحنه
از جانب دیگر تضاد همزمان دوستم با تیم ارگ و گروه طالبان روی مسایل بسیار حساس و ریشه دار، باعث شده تا اعتماد دوستم نسبت به نیت این گروه ها کاملا خدشه دار شود. باری گفته شده بود که مذاکرات کنونی صلح بین دو پسر خاله با سرپرستی امریکاست و تنها در محور منافع همین عناصر میچرخد. زخم های عمیق جنگ بر پیکر جامعه ی افغانستان، مقوله ی صلح را به یکی از آرمانی ترین و خواستنی ترین مسایل مبدل کرده است. به نظر میرسد دوستم با اینکه به شدت به حاصل این مذاکرات بدبین است، نمیخواهد مخالف علنی بحثی حتی جعلی به نام صلح تلقی شود. این است که حساب بزرگی روی آن باز نکرده و بیشتر در حد یک کلاس درسی برای فرزندش دانسته، چه در غیر آن دوستم میتوانست کارشناس های خبره ی تیمش را با صلاحیت و اعتبار بالا به این مذاکرات بفرستد. او به همه طرف های دخیل در مذاکرات مظنون است و طوری به نظر میرسد که هر گونه نتیجه از این مذاکرات را به نفع مردم خود نمیداند. البته در این میان دوستم در این موضعگیری تنها نیست. صلاح الدین ربانی وزیر خارجه پیشین افغانستان و رهبر جمعیت اسلامی یکی از ریشه دار ترین احزاب سیاسی افغانستان نیز دعوت به حضور در این مذاکرات را رد کرد. نگرش دوستم و رهبرانی که جایگاه سیاسی-تاریخی شبیه مارشال دوستم در بازی سیاسی افغانستان دارند، از این لحاظ بسیار مهم است که هر گونه صلح باید حاصل رضایت دو طرف درگیر باشد و این گروه های بزرگ که در واقع دشمنان اصلی تفکر طالبانی میباشند، وقتی چیدمان مهره ها و شکل و محتوای مذاکرات با بدگمانی ببینند، هیچ صلحی رو نما نخواهد گردید. این نارضایتی ها دامنه ی بسیار گسترده دارد و میتوانند از بسیاری جهات، مانع هر گونه توافق غیر قابل قبول برای مردم شان گردند. آنچه در کل باعث نگرانی و تشویش عمومی نسبت به این مذاکرات میباشد، عدم توجه به پدیده ی مردم در کانونهای تصمیم گیری ست که در وجود بی اعتنایی ها نسبت به حوادث در این حوزه یا حتی خود محوری ها در قبال حوادث عمومی و قضایایی کلی، بروز میکند. با این حساب، احساس بی پنهاهی شدید مردم در وضعیت کنونی از چنین برخوردها و تصامیمی عمیقتر میشود