تلاش لابی ها از آدرسهای مختلف دربیرون کشور برای نزدیک کردن امارت طالبانی به شناسایی رسمی به حیث یک دولت، با شدت جریان دارد. صف آرایی سیاستمداران پشتون و بقیه الیت و نخبگان پشتون در این مسیر چنان منسجم و دقیق است که تفاوتی نمیکند شما به کدام طیف نگاه کنید. از درس خوانده و غرب نشین تا عوامل دولت غنی احمدزی و حامد کرزی همه یک هدف را دنبال میکنند و آن پشتیبانی بی قید و شرط از طالبان در مسیر مبدل ساختن شان به یک دولت است. در همین راستاست که از مجموعه ی جنایات طالب در درون افغانستان چشم پوشی میشود و سعی عموم شان بر آن است تا رویکرد طالبان را به دولت داری و مرز بندی های حقوقی، به عنوان نگرش دلخواه مردم افغانستان معرفی کنند. پر واضح است که تنش طالبان با اقوام غیر پشتون ناشی از رویکرد تام و تمام قومی این گروه به مسئله ی دولت داری و سیاست در کشور است و همین امر مایه ی دلگرمی الیت پشتون در حمایت بی چون و چرا از این گروه خطرناک تروریستی شده است. در واقع پشتون ها به دنبال کسب مشروعیت داخلی نیستند و خوب میدانند با چنین رویکردی به هیچ عنوان نمیتوانند رضایت اقوام غیر پشتون را کسب کنند، خصوصاً اینکه قاعده ی بیرحمی و کشتار طالبان به حدیست که هر روز نفرت عمومی را در میان غیر پشتونها نسبت به این گروه بیشتر میسازد. اما چرا و چگونه این درک برای جهان مطرح شده است که طالبان گروهی مورد قبول برای همه ی مردم افغانستان میباشند؟
حاکمیت پشتونها این فرصت را به آنها داد تا تمام مدخل های ارتباطی با جهان را در انحصار خود بگیرند. آنها با دقت به مهندسی درک کشورهای دیگر نسبت به قضایای داخل افغانستان پرداختند. هیئت های دیپلوماتیک، افراد و گروه های دعوت شده به کشورهای دیگر و فرصت های به دست آمده در اجتماعات بین المللی فرصت مناسبی بود تا الیت پشتون وقایع درون افغانستان را با تاکید بر نگرش سیاسی خود به جهان مخابره کند. در نیم قرن گذشته تمام مجاری ارتباط با جهان ذیل سیاستگذاری الیت پشتون صورت گرفته است. آنها میدانستند که فهم جهان نسبت به بافت قومی و مناسبات اجتماعی-فرهنگی در داخل کشور نقش بسیار جدی در خلق و توسعه ی پشتیبانی از سیاست های خاصی دارد. به همین دلیل هر گروه و دسته ی که به نمایندگی از افغانستان با جهان وارد ارتباط میشد، ورای اینکه این ارتباط فرهنگی باشد یا سیاسی و یا در هر حوزه ی دیگر، با دقت کنترل میشد تا غیر از محتوای مورد نظر آنها حرفی در مجامع بین المللی نزنند. حتی در زمان حامد کرزی و اشرف غنی که فرصت ارتباط اقوام دیگر با جهان اندکی مساعد شد، هیئت های دیپلوماتیکی که سفر بیرونی داشتند در غالب اوقات یا تحت رهبری یک پشتون و با هماهنگی و گرفتن قول های مساعد جهت پشتیبانی از موضع شان صورت میگرفت یا اساساً با سفر خارجی مخالفت میشد. چند بار در زمان حامد کرزی سفرهای که افرادی موثر از اقوام دیگر در آن دخیل بودند به بهانه ی حفظ وحدت ملی لغو شد. حتی از سفر اعضای پارلمان کشور به خارج جلوگیری صورت گرفت. میزبانی از گروه ها و شخصیتهای خارجی که به افغانستان سفر داشتند نیز با چنین حساسیتی کنترل میشد. در مرکز و ولایات حلقه های مشخصی از افراد مجرب پشتون به این منظور چیده شده بود تا این مهمانان خارجی را احاطه کرده و در محور همان دیدگاه مدیریت کنند. وقتی یک جمع سیزده نفری زنان فعال ایتالیایی که از هرات بازدید میکردند از ترجمان خود میپرسند این کتیبه ها به کدام زبان است، سکرتر والی هرات که همراه شان است میگوید؛ بعضی به زبان پشتو و بعضی دری. این درحالیست که هیچ یک از کتیبه ها به زبان پشتو در هرات وجود ندارد.
پرسش این است که چرا چنین حساسیتی در این رابطه وجود داشت؟
الیت پشتون به خوبی میدانست که این ذهنیت سازی رابطه ی مستقیم با مسئله ی حاکمیت در افغانستان دارد، همچنانکه پستهای که فرصت لابیگری را مساعد میسازد، چنین نقشی ایفا میکند. تجربه ی دراز مدت این رویکرد، الیت پشتون را قادر ساخته است تا حد زیادی ذهنیت جهان را نسبت به افغانستان مهندسی کند. اکنون بسیاری از کلیدهای ارتباطی با جهان در دست پشتونهاست. حتی در کشورهای غربی اتاق های فکر شان بیشتر با شخصیتهای مرتبط اند که هدف شان تقویت همین ذهنیت و تفکر است. خلاف پشتونها، نخبگان اقوام دیگر در حوزه ی لابیگری و حتی فوت و فن های این بازی بسیار ضعیف میباشند. به دلیل همین تسلط پشتونها بر شاهراه های ارتباطی نمایندگی افغانستان با جهان است که در غالب اوقات لابیهای پشتون میتوانند یک امر دروغی را به عنوان یک واقعیت مسلم در ذهن بیرونی ها جا بزنند، اما لابیهای غیر پشتون حتی از انعکاس واقعیت های دردناک هم به حدکافی عاجز اند. فعالیت پشتونها در این میدان بسیار منسجم، هماهنگ و یک دست جلو میرود. تفاوتی نمیکند آنها در کجا باشند، از همانجا سیاست کلی قومی خود را با استفاده از هر ابزار ممکن پشتیبانی میکنند. پراکندگی گسترده میان اقوام غیر پشتون، حتی میان نخبگان یک قوم توان شان را در دنبال کردن منافع شان کاهش داده است. قسمتی از انرژی آنها صرف مجادلات و رقابت های درونی میشود، بدون اینکه به اصل مسئله نظر داشته باشند. فقدان اهداف تعریف شده برای الیت غیر پشتون یا اقلن تفاوت نظر در زمینه ی هدفگذاری و فعالیتهای لابیگری، نقش شان را در رقابت با پشتونها بسیار کمرنگ ساخته است. گراف همبستگی پشتونها به دلایل کاملاً جامعه شناختی بسیار بالاست. آنها به سادگی میتوانند روی مسائل حیاتی و عمومی شان به تفاهم برسند. بستر مناسبات فرهنگی، ارزشی و رفتاری قبیله ای که ستونهایش بر حاکمیت روح جمعی، فقدان پرسشگری و مطابعت بی چون و چرا از منابع قدرت سنتی استوار است، زمینه ی چنین انسجامی درونی را فراهم ساخته است. بازخورد این انسجام درونی، هماهنگی جدی در تنظیم و مدیریت ارتباطات شان با بیرون است. اقوام غیر پشتون به دلیل رشد مناسبات شان، تا حدی درگیر پرسشگری نسبت به وقایع و تصامیم کلان هستند و این ظرفیت و نیروی شان را به گروه های کوچکتر تقسیم میکند. هرچند نمیتوان به صورت جدی از فردمحوری در میان غیر پشتونها سخن گفت، اما رویکرد پرسشگری و ارائه ی نظر و تاکید بر نظر خود، در میان غیر پشتونها نقش مخربی را دارد، چرا که در حاکمیت روایت خشونت در میدان، این تمرکز نیروست که میتواند به پیروزی کمک کند. همین امر باعث شده تا لابیهای پشتون با دست باز در بیرون افغانستان نیروی شان را به صورت متمرکز بر محور به رسمیت شناساندن طالبان به کار بیاندازند. لابد میشود حدس زد که دفاع از یک گروه تروریستی در پیشگاه جهان چقدر میتواند دشوار باشد، اما آنها به خوبی این سیاست را دنبال میکنند. تفاوت میان موضع لابیهای پشتون با لابیهای غیر پشتون، تفاوت میان واقعیت و توهم است. یکی دارد توهم را به جای واقعیت می نشاند، اما دیگری در بازتاب واقعیت دچار مشکل است. این درحالیست که سطح دانش در میان غیر پشتونها نسبت به پشتونها بسیار بالا تر است. در بدل هر متخصص توانمند پشتون، اقلن پنجاه متخصص غیر پشتون در عرصه های مختلف وجود دارد، اما کمبود تجربه و خصوصیت روانی و رویکرد غیر سازنده ای شان، آنها را از لابیهای پشتون در میدان ارتباط بیرونی در موقعیت ضعیف تر قرار داده است. در واقع لابیهای غیر پشتون کار دشواری در پیش روی ندارند، بلکه با وضع دشواری دست و پنجه نرم میکنند. در یک ماه اخیر دیده میشود که تلاشهای برای هماهنگی روی تعریف اهداف مشخص و شیوه های لابیگری در میان تاجیک ها روی دست گرفته شده است. اگر دیاسپورای هزاره ها، ازبکها و تاجیکها به بتوانند در یک هماهنگی با هم کار کنند، وقایع درون افغانستان به صورت حقیقی آن به جهان مخابره خواهد شد و ذهنیت دور از واقعیت بسیاری از اتاقهای فکر خارجی نسبت به وقایع داخلی افغانستان تغییر خواهد کرد. با اینکه لابیهای پشتون از یک سنت دیرینه و نفوذ گسترده ی حاکمیت های گذشته در این زمینه سود میبرند، اما یکجا شدن دانش و موضع حقانی غیر پشتونها که در یک تهاجم تام و تمام توسط یک گروه تروریستی که مورد حمایت الیت پشتون است قرار گرفته اند، میتواند وزنه را در سطح بیرونی به نفع شان تغییر دهد.
در صورت عدم هماهنگی این نیروها و فقدان تعهد نسبت به منافع مردم شان، هر روز کار بر آنها سخت تر شده و در نهایت یک دروغ بزرگ مثل این گفته که (مردم افغانستان طالبان را دوست دارند) به چوکی خواهد نشست. از آنجایی که اقوام غیر پشتون برای دفاع از داعیه ی برحق خود فرصت زیادی ندارند، هر گونه تعلل در این زمینه جبران ناپذیر خواهد بود.