کاویان ۱۶ اسد
نویسنده ؛ فرمانده اسفندیار اندرابی
اندراب جغرافیای نام آشنا است. از گذشتهها به این سو قلم بدستان و پژوهشگران در باب این دره خوش آب وهوا قلم زدند. نام این دره در چند سال پسین به دلیل قربانیهای بیشماری فرزندان آن در سراسر کشور بیشتر سرخط رسانهها شده است. از یک سال به این سو نیز نسبت به هر زمان دیگری رسانهها رویدادهای اندراب را دنبال میکنند. در ۲۴ اسد، ۱۴۰۰ خورشیدی، وقتی محمد اشرف غنی رییس، جمهوری پیشین از کشور، فرار کرد و این بر همهگان روشن است که افغانستان با معاملات پیدا و پنهان بازیگران داخلی و خارجی در مدت سه هفته به طالبان واگذار شد. هنوز پنجشیر سقوط نکرده بود. یک روز پس از فرار اشرف غنی در ۲۵ اسد سالپار، مقاومت در درهای اندراب ولایت بغلان بر علیه گروه طالبان آغاز شد. جوانان و پیر مردانی زیادی در اندراب به حاکمیت ستمگر طالبان، نه گفتند و به مقاومت پرداختند. طالبان در این یک سال به هدف در هم کوبیدن مقاومتگران پنج بار به اندراب لشکر کشی کردند که هزاران جنگجو طالب از زمین و هوا به اندراب هجوم آوردند. افزون بر لشکر کشیها ۲۴ چهار حمله بزرگ و متوسطه دیگر را در نقاط مختلف اندراب برای سرکوب مقاومتگران راه اندازی کردند. در ۲۴ حمله یاد شده در پهلوی جنگجویان مستقرشان در اندراب، صدها نیروی کمکی و تازه نفس از جنوب و شرق کشور شرکت داشتند. در تمامی حملات شان با دادن تلفات سنگین خط نبرد را رها و عقبنشینی کردند. براساس یاداشتهای من در مدت یک سال ۴۱۱ جنگجوی طالب در اندراب کشته، ۲۲۳ تن دیگر شان زخمی شدند. همچنان در ۲۹ اسد سال ۱۴۰۰ خورشیدی در دره قاسان اندراب پس از یک نبرد نفسگیر ۲۰ طالب مسلح به اسارت نیروهای مقاومت درآمد. مقاومتگران با اسیران طالب مطابق آموزههای دینی، قوانین پذیرفته شده بین المللی برخوردکردند. اما طالبان در این یک سال پس از شکست در میدان جنگ به کشتار، بازداشت، توهین و تحقیر غیرنظامیان روی آوردند. در این دوازده ماه، دست کم ۶۲ تن غیر نظامی را طالبان در اندراب به رگ بار بستند. در فهرست شهدای غیر نظامیان زنان، کودکان و پزشکان محلی نیز حضور دارند. داکتر ذین الدین را به اتهام تداوی اعضای جبههای مقاومت اندراب با تعداد از اعضای خانوادهاش تیرباران کردند. داکتر نورآغا خرمی پزشک دیگر را نیز شب هنگام در خانهاش تیرباران کردند. داکتر خانشیرین احمدی و داکتر خلیل الله درویش دو پزشک محلی دیگر اندراب را از معاینه خانهشان باز داشت کرده و چندین هفته زندانی کردند. در یک سال که گذشت ۳۵ تن از مقاومتگران جبههای اندراب شهید شدند. ۳ تن زخم برداشتند.۲ مقاومتی دیگر نزد طالبان اسیر است. به گونهای غیر مستقیم گاه و ناگاه از حال و احوال ایشان آگاه میشویم که فراوان شکنجه شدهاند. طالبان به هیچ ارزش و قانونی پایبند نیستند. قرار اطلاع هیچ جای بدن این دو اسیر مقاومتی سالم نمانده است. آثار شکنجه روشن معلوم میشود. براساس گزارشهای نهادهای حقوق بشری طالبان روزانه اسیران را در زندانها چندین مرتبه شکنجه میکنند. نزدیک به دوصد خانواده اندراب را طالبان به اتهام همکاری با جبهه ای مقاومت کوچ اجباری دادند. این گروه در این یک سال با استفاده از هواداران شان در اندراب چندین بار تلاش کردند تا از راه گفتوگو مقاومتگران را قانع بسازند تا از مبارزه مسلحانه دست بکشند. هر بار که تلاش طالبان برای دست کشیدن از مقاومت بینتیجه می ماند، آنان شکنجه، آزارواذیت غیرنظامیان را افزایش میدهد. به شکل که به قول معروف شکنجه طالبان «از حساب بیرون شده» به بهانههای مختلف طالبان غیر نظامیان را توهین و شکنجه می کنند. روزی نیست که جنگجوبان این گروه چند اندرابی را باز داشت و شکنجه نکنند. در این یک سال چند مرتبه خبرنگاری جهت تهیه گزارش به اندراب آمدند. در اوج درگیریها میان جبههای مقاومت و در حالیکه چندین طالب مسلح این خبرنگاران را را همراهی میکردند، خبرنگار بجای تمرکز روی اصل موضوع از مردم میپرسد که حاصلات زراعتی چه گونه است؟ میوه باغها را امسال آفت طبیعی نزده است؟ آنچه دیده میشود دنیا افغانستان را فراموش کرده است. جامعه جهانی که سنگ مدافع حقوق بشر را به سینه میکوبد، در قبال جنایات طالبان در اندراب، پنجشیر، خوستهای بغلان، ورسج تخار و بلخاب سرپل با نشر اعلامیهها بر جنایت چشم پوشی کردهاند.
طالب دوام میآورد؟
کنترل کشور از توان طالبان بیرون است. افغانستان لقمهای خاردار است که بلعیدن آن برای طالبان ممکن نیست. ضعف و ناتوانانی طالبان هر روز به مردم روشن میشود. حکومتداری ظرفیت و توانایی بشری میطلبد. در این یک سال هیچ نشانهای دیده نمیشود که آدم بتواند آن را نمونهای از حکومتداری تلقی کند. نظام اداری وجود ندارد. نظام اقتصادی کشور از بین رفته است. سیستم بانکداری ورشکسته شده است. فقر بیداد میکند. آمار گرسنهگان روزبهروز افزایش مییابد. به مردم خدمات صحی عرضه نمیشود. در این یک سال طالبان میان خود هنوز به توافق نرسیدند که به دختران صف شش به بالا ایجازه رفتن به مکتب بدهند یانه؟ دروغهای که به مردم کشور و دنیا گفته بودند یکی پیدیگر فاش شد. تامین امنیت سراسری را که به رخ مردم میکشیدند، غلط ثابت شد. از قتل ودزدی گرفته تا اختطاف و انفجار و انتحار سیر صعودی را میپیماید. به دنیا میگفتند که از خاک افغانستان امنیت و ثبات هیچ کشور تهدید نمیشود. آنچه در عمل دیده شد از خاک افغانستان سه بار به خاک اوزبیکستان و یک بار به خاک تاجیکستان موشک پرتاپ شد. درگیریهای مرزی با ایران و پاکستان را هر از گاهی از طریق رسانهها میشنویم. اختلافات درونی میان رهبران و درگیریهای مسلحانه میان گروهی موارد دیگری است که عمر حکومت طالبان را کوتاهتر میسازد. کشته شدن ایمن الظواهری رهبر شبکه حقانی در قلب کابل به تاریخ ۹ اسد در حملهای طیاره بی پیلوت امریکایی باور دنیا را نسبت به طالبان تغییر خواهد داد. دنیا مطمین شدند که طالب به گروههای تروریستی دیگر مانند القاعده پناه دادهاند. با این حال صف مخالفان طالبان هر روز گستردهتر میشود. مخالفان طالبان با گذشت هر روز انسجام خوبتر پیدا میکنند. من از جایگاه یک سرگروپ نیروهای ضد طالبی نه بلکه از عینک یک تحلیلگر مسایل روز هم که به کار نامه یک ساله طالبان نگاه میکنم، باور دارم شمارش معکوس برای ختم حاکمیت طالبان آغاز شده است.
راه حل چیست؟
وقتی راه حل میگویم هدفام ختم جنگ و تامین امنیت سراسری و ثبات دایمی در کشور است. از بیرون نسخه نمینویسم. این یاداشت را وقتی مینویسم که تازه از یک رویا روی با طالبان برگشتم. منحیث یک فرماندهای که یک سال است در کوه پایههای اندراب علیه طالب میرزمم نسخه مینویسم. شاید ما زنده نباشیم اما این یاداشت به نسلهای بعد شهادت خواهد داد که ما چه میخواهیم؟ چرا به طالب نه گفتیم؟
اگر از عوامل بیرونی بگذریم، به باور من نزاع چهار دهه اخیر در کشور از یک سو ریشه در فزون خواهی قومی داشته و از طرف هم غصب قدرت و ثروت دولتی و نادیده گرفتن دیگران باعث شده است که کشمکشها تا زمانه ما ادامه یابد. نوع نظامهای سیاسی در چند دهه گذشته به شدت متمرکز بوده که این تمرکزگرایی، قدرت و ثروت بر عمر بحران افزوده است. باید قدرت سیاسی در کشور غیر متمرکز شود. در نظامهای متمرکز ما به ثبات و امنیت نمیرسیم. اگر ثبات و امنیت میخواهیم همه اقوام به صورت عادلانه در قدرت و ثروت دولتی سهیم باشند. شعارهای دروغین و میان تهی«وحدت ملی» دیگر شنونده ندارد. هیچ قومی خود را در حاشیه فکر نکند همه باید در متن باشند. طرح ما بابت حل مشکلات قومی و توزیع قدرت به مردم تحقق «نظام فدرالی» در کشور است. مردم در محلات حاکم شان را خود انتخاب کنند نه علایق یکی یا دوتن در مرکز. نظامی سیاسی آینده ما باید فدرالی باشد. این که کدام نسخهای فدرال با وضعیت جغرافیایی و قومی سرزمین ما همخوانی دارد، نیاز به مشورت با روشنفکران و نخبههای کشور دارد. طرحهای عادلانه میتواند جنگ را در کشور ختم کند نه دیدگاههای اخلاقی. طالبان باید نظام سیاسی غیرمتمرکز را بپذیرند در غیر آن نگاه کردن سرزمین با این مساحت ناممکن است.