قسمت اول
نشر ویدیوهای از لواطت مسوولین امارت طالبان در فضای مجازی، بحث رفتارهای دینی این گروه را به شکل وسیع در پلتفرمهای مختلف به میان آورده است.انتقادها بیشتر تمرکز بر این دارد که چرا طالبان اقدام به سوء استفاده ی جنسی از کودکان و نوجوانان میکنند.
به صورت کلی میتوان از دو منظر به موضوع سوء استفاده جنسی از کودکان و نوجوانان در افغانستان نگاه کرد. نگاه اول ابعاد جامعه شناختی مسئله است که ما را کمک میکند مناسبات اجتماعی و رابطه ی زن و مرد را در پیوند به ابعاد روانشناختی آن به بحث بگیریم. منظر دوم نگرش دین به روابط جنسی ست و خصوصاً بحث همجنسگرایی در نظرگاه های دینی.
از منظر جامعه شناسی، تنظیم روابط میان دو جنس مخالف در چارچوب عرف، سنت و الگوهای صورت میگیرد که در قالب مناسبات اجتماعی با توجه به نگرش جامعه نسبت به دو جنس در جریان تاریخ شکل گرفته است. سطح انکشاف جامعه به لحاظ تعریف جایگاه زن و مرد امر تعیین کننده در این روابط است. پایگاه اصلی خیزش طالبان جنوب افغانستان است و برای شناخت این امر که چرا طالبان رفتارهای همجنسگرایانه دارند، مبتنی بر شناخت دقیق مناسبات اجتماعی در این بدنه ی کشور است. در مناسبات قبیله ای حاکم در جنوب افغانستان، زن پدیده ی به شدت تابع و مقید دانسته میشود. حوزه ی فعالیت زن در این مناسبات فراتر از چارچوب خانه و برآورده کردن نیازهای جنسی و ارائه ی خدمات به مرد نیست. زن اجازه ی برون آمدن از خانه را به لحاظ سنتی ندارد. دایره ی ارتباط مشروع زن در حلقه ی ویژه ی خانواده و آن هم وابستگان درجه اول زن مثل پدر، برادر و خواهر و غیره محدود میباشد. حتی در بسا اوقات پسر کاکا نامحرم پنداشته شده و زن حق ندارد در جمعی که پسرکاکاها و پسر ماماهایش هستند، حضور یابد. این به مثابه ی عدم توجه ی زن به عفت و به نوعی رابطه با نامحرم دانسته میشود. بناً ارتباطات زن در این جامعه به شدت محدود به یک حلقه بوده و به لحاظ سنتی و ارزشی چنین چارچوبی به صورت جدی از جانب اعضای قبیله محافظت میشود. این نگاه سنتی دراین مناسبات تحویل به امر دینی شده است. یعنی برداشت این است که حکم دین در مورد زن همین است. بناً هر گونه زیر پا کردن این قواعد به معنی نقض احکام دینی از جانب روحانیون و توده ی قبیله ای تلقی میگردد، در حالی که چنین برداشتی ریشه در عرف اجتماعی خاص این گروه دارد، نه در نگرش دینی. اثبات دینی نبودن این نگرش را میتوان در تفاوت دید نسبت به زن دردیگر جوامع اسلامی مشاهده کرد. چنین مناسباتی فقط و فقط در جنوب افغانستان حاکم است. حتی در عقب افتاده ترین جوامع اسلامی شاخ افریقا یا جوامع عرب هم نمیتوان یافت. در واقع حاکمان قبیله برای مشروعیت بخشیدن به عرفهای خاص قبیله ای شان، یک طرف این قواعد را به امر دینی وصل کرده اند، در حالی که در هیچ جای دین اسلام چنین قیدی بر زنان وارد نشده و باور اینکه زنان فقط در چارچوب خانه مقید باشند و از هر گونه فعالیت اجتماعی محروم، وجود ندارد.
حالا چرا چنین قیودی بر زنان در قبایل پشتون وضع شده است؟ در الگوی قبیله زن عالی ترین مایملک مرد پنداشته میشود، آنهم به این دلیل که زن در واقع عالی ترین لذت که لذت جنسی ست به مرد قبیله میبخشد. میل به انحصار این منبع لذت منجر به شکل گیری قوانین سخت گیرانه ی در محور ارتباطات زن شده و او را در یک دایره ی کوچک اسیر ساخته است. انسان قبیله تابع رفتارهای به شدت غریزی ست. شدید ترین رفتار غریزی میل جنسی در انسان است. ما وقتی از توده قبیله ای بحث میکنیم، در واقع از پدیده ی که مجموع محاسباتش بر نوعی الگوهای از پیش تعیین شده استوار است، بحث کردیم. انسان قبیله به حکم تربیت و زیستن در چارچوب الگوها و ارزشهای سختگیرانه ی قبیله ای، توان بهره بردن از عنصر عقل را چنانی که رفتارش را متاثر بسازد، ندارد. رفتارها توسط ناخودآگاه فرد مدیریت میشود و ناخودآگاه بر بنیاد امیال غریزی شکل میگیرد. به همین دلیل است که برای شناخت انسان قبیله ای نمیتوان به اندیشه اش مراجعه کرد. در واقع عنصر اندیشه در این انسان توسط ساختارهای حاکم اجتماعی به شدت سرکوب میشود و اگر در جای حرف از اندیشه میزند، در واقع روای یک خبر است تا باورمند و صاحب آن نظر. این امر در نخبگان قبیله نیز صادق است. روحانیون پرورده شده در فرهنگ قبیله ای رویکرد شان به دین تابع عرف و ارزشهای اجتماعی خودشان است. یعنی آن قسمتی از دین را جستجو میکنند که به نحوی بشود رفتارهای قبیله ای را بر مبنای آن توجیه کرد، در غیر آن اساساً آن را نادیده گرفته و حق طرح آن بحث دینی را در اجتماع به کسی نمیدهند. رویکرد روحانیون قبیله به اسلام در حد نیاز الگوهای زیستی و عرفهای خاص خودشان است. مثلا هرگز در منبرها از آیه ی لااکراه فى الدین قد تبیّن الرشدُ مِن الغَىّ (در دین هیچ اجبارى نیست و راه از بیراهه بخوبى آشکار شده است) چیز گفته نمیشود. هیچ روحانی قبیله ای لازم نمی بیند این آیه را در منبر بخواند. یا آیاتی شبیه این (و لو شاءَ ربُّکَ لأَمنَ مَن فِى الارضِ کلُّهُم جمیعا اَفاَنتَ تُکْرِه الناسَ حتى یکونوا مؤمنینَ (یونس۱۰) (و اگر پروردگار تو مى خواست، قطعا هر که در زمین است همه آنها یکسر ایمان مى آوردند. پس آیا تو مردم را ناگزیر مى کنى که بگروند؟)
اما به صورت یکنواخت و پیوسته آیاتی از قبیل (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ قَاتِلُواْ الَّذِينَ يَلُونَكُم مِّنَ الْكُفَّارِ وَلِيَجِدُواْ فِيكُمْ غِلْظَةً وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ) (ای کسانیکه ایمان آورده اید، کافرانی که نزد شمایند را بکشید! تا در شما درشتی و شدت را بیابند. و بدانید که خداوند با پرهیزکاران است). آیاتی از این دست میتواند به تحریک افراد قبیله برای پیش بردن سیاستهای نخبگان شان کمک کند. کشتارهای که در افغانستان توسط طالبان انجام میشود ریشه در همین مدیریت خاص قومی از طریق پیوند منافع قوم به ارزشهای دینی مردم است. تیرباران جوانان پنجشیر و یا کشتار مردم هزاره و سربریدن کودک ۹ ساله ی هزاره ذیل همین خوانش صورت میگیرد.
برخورد گزینشی با احکام اسلامی به شکل بسیار وسیع در میان این طیف از روحانیون وجود دارد. آنها از این طریق بنیادهای سنتهای قبیله ای و باورهای قومی شان را محکم میکنند.
ادامه دارد