قسمت دوم.
پیوست به گذشته…
روحانیون پرورده شده در فرهنگ قبیله ای رویکرد شان به دین تابع عرف و ارزشهای اجتماعی خودشان است. یعنی آن قسمتی از دین را جستجو میکنند که به نحوی بشود رفتارهای قبیله ای را بر مبنای آن توجیه کرد، در غیر آن اساساً آن را نادیده گرفته و حق طرح آن بحث دینی را در اجتماع به کسی نمیدهند. رویکرد روحانیون قبیله به اسلام در حد نیاز الگوهای زیستی و عرفهای خاص خودشان است. مثلا هرگز در منبرها از آیه ی لااکراه فى الدین قد تبیّن الرشدُ مِن الغَىّ (در دین هیچ اجبارى نیست و راه از بیراهه بخوبى آشکار شده است) چیز گفته نمیشود. هیچ روحانی قبیله ای لازم نمی بیند این آیه را در منبر بخواند. یا آیاتی شبیه این (و لو شاءَ ربُّکَ لأَمنَ مَن فِى الارضِ کلُّهُم جمیعا اَفاَنتَ تُکْرِه الناسَ حتى یکونوا مؤمنینَ (یونس۱۰) (و اگر پروردگار تو مى خواست، قطعا هر که در زمین است همه آنها یکسر ایمان مى آوردند. پس آیا تو مردم را ناگزیر مى کنى که بگروند؟)
اما به صورت یکنواخت و پیوسته آیاتی از قبیل (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ قَاتِلُواْ الَّذِينَ يَلُونَكُم مِّنَ الْكُفَّارِ وَلِيَجِدُواْ فِيكُمْ غِلْظَةً وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ) (ای کسانیکه ایمان آورده اید، کافرانی که نزد شمایند را بکشید! تا در شما درشتی و شدت را بیابند. و بدانید که خداوند با پرهیزکاران است). آیاتی از این دست میتواند به تحریک افراد قبیله برای پیش بردن سیاستهای نخبگان شان کمک کند. کشتارهای که در افغانستان توسط طالبان انجام میشود ریشه در همین مدیریت خاص قومی از طریق پیوند منافع قوم به ارزشهای دینی مردم است. تیرباران جوانان پنجشیر و یا کشتار مردم هزاره و سربریدن کودک ۹ ساله ی هزاره ذیل همین خوانش صورت میگیرد.
برخورد گزینشی با احکام اسلامی به شکل بسیار وسیع در میان این طیف از روحانیون وجود دارد. آنها از این طریق بنیادهای سنتهای قبیله ای و باورهای قومی شان را محکم میکنند.
برگردیم به اصل بحث؛
نبود امکان رابطه ی میان زن و مرد در مناسبات قبیله ای، منجر به انحراف میل جنسی مردان به سوی مردان میشود. در جنوب افغانستان سنت بچه بازی ریشه ی بسیار دیرینه دارد. نه اینکه چنین رفتاری در دیگر مناطق افغانستان نباشد، بلکه به وضوع میتوان دید در دیگر مناطق افغانستان نیز همجنسگرایی خصوصاً سوء استفاده جنسی از پسران نوجوان دیده میشود. چنین رفتاری وقتی با قاعده ی بسیار وسیع مشاهده میشود در بسیاری جاها ریشه ی مشابه دارد. یعنی برمیگردد به محدودیت های ارتباط میان زن و مرد و فوران میل جنسی مردان که در حاکمیت این محدودیت ها به سوی دیگر هدایت میشود. در سطح معمول همجنسگرایی در بسیاری از جوامع وجود دارد و امروزه قوانین بعضی از کشورها آن را حق طبیعی افراد میدانند، اما وقتی دایره ی گرایش بسیار گسترده میشود، این نمیتواند خواستگاه طبیعی داشته باشد، بلکه جداً محصول مناسبات به خصوص اجتماعی است. بناً باید به حیث یک مشکل اجتماعی مورد مطالعه قرار گیرد. در جنوب قاعده ی این رفتار بسیار وسیع تر است، چنانچه به ضرب المثل عام تبدیل شده و در گفت و گوهای روزمره ی مردم میتوان شنید که (اگر قندهار میروی مواظب … باش). با گسترده شدن دامن این رابطه متاسفانه قبح آن فروریخته و اکنون میتوان از بچه بازی به عنوان یک سنت قبول شده در میان شان سخن گفت. چنین رفتاری هیچ تهدید حیثیتی برای فاعل آن خلق نمیکند، بلکه یک امر بسیار معمول به نظر میرسد. با حاکمیت طالبان که ریشه در قوم پشتون دارند و سیاست شان تحمیل الگوهای این قوم بر بقیه مردم افغانستان است، به صورت حتم سوء استفاده از پسران نوجوان در پس زمینه ی اجتماع، به یک رفتار عام و حکومتی مبدل خواهد شد. هرچند امکان اینکه قبح آن در تمام مناسبات اجتماعی افغانستان کاملا از بین برود، ناممکن است، اما دور از چشم اجتماع و در خفا دامن این گرایش وسعت خواهد یافت. جنگجویان طالب اکثراً در مدارس پاکستان یک دوره را گذرانده اند. در آن مدارس سوء استفاده جنسی از جوانان و نوجوانان یک عرف رایج است. مبنای شکل گیری ساختار مدارس و چگونگی مراودات داخلی در این مدارس توسط اتاقهای فکر استخبارات پاکستان تعریف و تعیین شده است. هدف اصلی از برقراری چنین مناسباتی در درون مدارس دینی افراطی پاکستان تولید انسان به شدت عقده مندی ست که در نوجوانی همواره مورد تجاوز قرار گرفته و به این ترتیب مبدل به یک پدیده ی عقده مند شده که حتی با کشتن تمام مردم جهان و تجاوز به همه افراد، خلاء هولناک عقده ی مورد تجاوز گرفتن، در درونش پر نخواهد شد. اتاق فکر استخبارات پاکستانی ها از همان ابتدا با شناخت چنین ظرفیتی در درون مناسبات قبیله ای، آن را موثر ترین عامل برای تولید یک انسان خطرناک که هرگز از کشتن سیر نمیشود، دانستند. درواقع از عناصر موجود در این فرهنگ برای هدفهای سیاسی استفاده ی بسیار هوشمندانه شد و امروز لشکرهای از افراد خطرناک و آدمکش در افغانستان فرستاده اند که پروسه ی تربیتی شان در آن مناسبات طی شده است. طالبان با چنین پس زمینه ی تربیتی طبیعی ست که گرایش جدی به سوء استفاده ی جنسی از کودکان و نوجوانان دارند. اکنون که خود را حاکم بر سرنوشت مردم می بییند و ترس عمیق مردم را نسبت به خود حس میکنند، فرصت مناسبی ست تا عقده های درونی شان را تخلیه کنند. فرماندهان طالب همان مولوی های هستند که هم خودشان در نوجوانی در چنین بستری تربیت شده و مورد تجاوز جنسی قرار گرفته اند بناً گرفتار درد بیدرمان عقده ی مورد تجاوز قرار گرفتن، هستند و هم در بزرگسالی فرصت استفاده جویی جنسی از شاگردان شان را در مدارس پاکستان داشتند. به این ترتیب آنها عمیقاً با سنت تجاوز به نوجوانان و کودکان پیوند دارند و بعد از سالها زیستن در دامن چنین سنتی، اکنون بعید است که بتوانند از آن سرپیچی کرده و عادات خود را تغییر دهند. آنچه در این زمینه مسئله را ترس آور میکند، دقیقاً همین امر است. تجاوز به کودکان و نوجوانان به سنت مبدل شده و قبح آن اقلن در میان افراد گروه خودشان از میان رفته است. اعتراضاتی هم اگر نسبت به این رفتارهای صورت میگیرد از جانب کسانی ست که با چنین سنتی پیوند عمیق ندارند، و گرنه همین مقدار اعتراض هم وجود نداشت. ما هنوز به صورت جدی از روابط درونی طالبان در زمان جنگهای شان با مردم کشور و جامعه ی جهانی، اطلاع نداریم. مهم است که در این زمینه مطالعات وسیع صورت گیرد چرا که طالبان اکنون نیروی حاکم میدان هستند و برای چارچوب بندی نظری رفتارهای شان باید سالهای پیشین و پسین زندگی شان عمیقاً مورد مطالعه قرار گیرد. هیچ واکنش طالبان در برابر مردم به صورت اتفاقی نیست و ریشه در گذشته ی شان دارد. از کشتارهای بی رویه و بی پرسان تا تجاوزهای وسیعی که این روزها در افغانستان از جانب این گروه انجام میشود.
نشر ویدیویی شرابخواری یکی از حقانی ها در کابل و استفاده از دختران در محفل خصوصی شان بحث دیگریست که نیاز به تحلیل دارد. در برابر چند ویدئویی که فرماندهان طالبان با کودکان پسر لواط میکنند، واکنشی از جانب طالبان دیده نشده است. رهبریت طالبان حتی برای حفظ ظاهر امر هم چنین رفتاری را تقبیح نکرده است. این در واقع نشان از مشروعیت ضمنی این رفتار در درون دستگاه طالبان دارد. آنها شاید در ظاهر امر یک رشته رفتارهای که به صورت واضح با احکام دینی منافات دارد، رد کنند، اما در درون خبری از کشمکشها و جدی بودن این بحث میان شان نیست. آنها به سادگی میتوانند از کنار این رفتارها بگذرند، چرا که ریشه در عمق وجودشان دارد و در چنین بستری سالها زندگی کرده اند
به لحاظ دینی همجنسگرایی کاملا در اسلام جرم انگاری شده و حکم لواط اعدام است. در دور گذشته ی حاکمیت طالبان در مواردی لواط کارها اعدام شده اند، ولی در همه حال رویکرد شان به صدور حکم متاثر از منابع سیاسی و نگرشهای قومی شان بوده است. در مورد رابطه ی غیر مشروع زن و مرد با خوانش طالبانی، در همین روزها دو نفر را در غور تیرباران کردند. اما اعضای طالبان اما تا کنون بابت تجاوزهای شان هیچ مجازات نشده اند. به نظر میرسد آنها این سرزمین را دارالحرب میدانند که توسط شان گویا فتح شده و بناً جنگجویان شان حق دارند به هر صورتی که میل شان است از غنایم به دست آمده استفاده کنند. یعنی مردم این کشور اسیرانی جنگی پنداشته میشوند که سرنوشت شان بسته به تمایلات گروه فاتح است و اعضای گروه فاتح به شدت عقده مند، بیمار روانی، خطرناک، آدمکش و بی نیاز از اخلاق هستند.
پایان
