نذیر رها
هر توافق صلح از مسیر مذاکره میگذرد.این گفته را این روزها بارها از سیاستمداران افغانستان شنیده ایم. اگر این گفته را با قید (محتوا و کیفیت ) صلح در نظر بگیریم، دشواری مذاکره روی صلح برجسته تر میشود.
بر اساس گفته های منابع متعدد، مذاکرات صلح میان دولت افغانستان با جانب طالب در همین ابتدا روی طرزالعمل به بن بستی بسیار دشوار گذر رسیده است. چرا مذاکره میان این دو طرف چنین دشواراست؟
ریشه ی این دشواری را میتوان در دو زمینه دریافت. از همان ابتدای تشکیل تحریک طالبان مسئله ی مذاکره از جمله ی رفتارهای بود که به ندرت در طالبان دیده شده. طالبان با اتکا به یک رشته باورهای خشک و سنتی برای حل قضایا تنها با شیوه ی جنگ باور داشتند. اعتقاد آنها و منابع سیاستگذار پشت سر شان این بوده که هر گونه گفت و گو با گروه های مقابل به معنای فروگذاری ارزشهای اساسی شان است. تقریبا در حدود بیست و پنج سال حضور طالبان در میدان خشونت های افغانستان این گروه به هیچ مذاکره ی تن نداده است. مورد توافق آنها با امریکا یک استثناست، که در واقع با پیشفرض های قابل تامل و حساب شده و گره خوردن منافع دراز مدت منابع پشت سرشان اتفاق افتاد. به عقیده ی من، توافق طالبان با جانب امریکا حاصل مذاکره نبود، در واقع من آن را یک معامله میدانم که طی یک چرخش سیاسی پرابهام از جانب امریکا، منابع حامی طالبان به تافقاتی با امریکایی ها رسیدند و در نهایت نمایشنامه ی به نام مذاکرات برگزار کردند و مجموعه ی از امتیازات را از حساب مردم افغانستان به جیب طالبان ریختند. حتی اگر این توافق را با یک خوش بینی، حاصل مذاکرات به فهم متعارف آن بدانیم، تقریباً تمام تجربه ی طالبان در این زمینه، به همین مورد خلاصه میشود. این یعنی طالبان هرگز به مذاکره به عنوان راحل منطقی و انسانی برای اختلافات فی مابین نگاه نمیکنند. آنها در همین ابتدای امر چند مورد را پیش روی جریان مذاکرات با دولت افغانستان قرار داده اند، که بازگو کننده ی درک درونی طالبان از این گفت و گو میباشد.
آنها اصرار دارند که توافق با امریکا باید مبنای تمام توافقات این دور مذاکرات بین الافغانی باشد و در صورت نقض توافق از جانب امریکا، هر توافق دیگری که طی مذاکرات کنونی حاصل شده به صورت خود به خودی ملغا میگردد. مبنا گرفتن توافق امریکا برای مذاکرات کنونی صلح که بین دولت افغانستان و طالبان در جریان است، دقیقاً به معنای متعهد ساختن این طرف گفت و گو به امتیازات و مواردی ست که طالبان با امریکا فیصله کرده اند. نادیده گرفتن اراده ی هیأت مذاکره کننده بدین شکل، طالبان را از لحاظ اعتبار و جایگاه حقوقی و سیاسی در سطح دولت مشروع افغانستان معرفی میکند و طرف دیگر را در حد ناراضی که باید سر به آستان فیصله ها و دیدگاه های طالبان بگذارد، قرار میدهد. به همین دلیل طالبان پیوسته با قرار دادن بیرق افغانستان روی میز مذاکره مخالفت کرده و گفته اند طرف گفت و گوی ما گروه های سیاسی کشور است، نه دولت افغانستان، چون آنها در واقع خود را در جایگاه دولت مشروع در این معادله می بینند
همین نگاه است که طالبان را به طرح اصل دیگر برای مذاکرات میرساند و آن قبول جنگهای طالبان به عنوان جهاد برحق است. آنها اصرار دارند که باید جنگها و انسانکشی های شان به عنوان جهاد مشروع در راه خدا در جریان مذاکرات و در متون حاصل از آن شناخته شود. حصول چنین چیزی قرار گرفتن مبارزات تمام گروه های مخالف طالبان و قوای مسلح افغانستان در سمت نامشروع معادله میباشد. در واقع طالبان با طرح این موارد، خود را بر اساس ادعای شان، برنده ی اصلی مبارزه علیه تجاوز میشناسند و قبول این امر را از جانب دیگران یک حکم غیر قابل برگشت تلقی میکنند. این اعتقاد نهایت به اینجا میانجامد که باور مذهبی خود را تنها باور قابل تعمیم و تطبیق در جامعه ی افغانستان معرفی میکنند و خیر برداشته اند تا مذهب شیعه، دومین مذهب پر روهرو در داخل افغانستان را از اعتبار حقوقی ساقط سازند.
مجموعه ی مواردی که طالبان به عنوان اصول مذاکره مطرح کرده اند، نگاه کلی این نیرو و منابع پشت سرشان را به قضیه ی سیاست و قدرت در افغانستان مشخص میسازد.
منابع گفته اند که برای عبور از این مانع از کشورهای ناظر کمک خواسته اند و قرار است به این ترتیب مانع را بردارند. حالا تصور کنید به صورت تاکتیکی طالبان تحت یک مشت کلمات دیگر مسیر مذاکره را هموار میکنند، اما پرسش این است که با نگاه تمامیتخواهانه ی طالبان که باور دارند اگر میز مذاکره مسیر رسیدن شان به قدرت نباشد، با جنگ پیروز میشوند، چه باید کرد. به نظر میرسد که طالبان در دوحه برای مذاکره نیامده اند، بلکه تصور میکنند این گفت و گو ها به نحوی گرفتن بیعت از مخالفین شان میباشد. آنها در واقع به چیزی به نام مذاکره باور ندارند. هم رفتارشان در گذشته های دورتر و هم در این چند روز نشان میدهد که مذاکره به آن معنای متعارفی که همه میشناسند، برای طالبان قابل درک نیست.
درهمین زمینه بیشتر بخوانید
چرا رییس آی اس آی به تکرار از قتل رییس جمهورغنی صحبت می کند؟
مبانی رویکرد طالب ؛ آیا امکان تغییر وجود دارد؟
طوری دیده میشود که منابع رهبری کننده ی بیرونی طالبان از حصول نتیجه با شیوه های فشار و تهدید و اصرار بر اصول ویژه ی بسیار تندروانه ی طالبان بسیار مطمین هستند. جنرال درانی رئیس پیشین اطلاعات ارتش پاکستان در آخرین گفت و گوی خود با رسانه ی ایران انترنشنل خط و نشان برای دیگر گروه های سیاسی و مردم افغانستان میکشد و بی پرده از پیروزی حتمی طالبان چه با مذاکره و چه با جنگ سخن میزند. آی اس آی مهمترین مرکز رهبری کننده ی بسیاری از گروه های تروریستی منطقه است. بن لادن در اوج گریز بین المللی اش، زیر سایه ی آی اس آی میخوابد. مرکز گروه تروریستی حقانی در پاکستان است. اعضای رهبری طالبان از همان ابتدا در پاکستان مستقر هستند. هرچند در سالهای اخیر بازیگران منطقه ی زیادی از کارت طالبان در بازی جنگ افغانستان استفاده میکنند، اما پاکستان همچنان نقطه ی کانونی رهبریت این قبیل گروه ها میباشد. وقتی دیدگاه طالبان را در پیوند با نگرش منابع پشت سر آن می بینیم، باید گفت این ابتدا مشکل است. یعنی آنچه طالبان تا کنون مطرح کرده اند، ابتدای طومار اصول لایتغییر شان برای بقیه طرف ها میباشد. با چنین وضعی چقدر میتوان به آینده ی این گفت و گوها خوش بین بود؟؟