نذیر رها ؛ نویسنده و پژوهشگر
کرزی تلاش دارد خود را به عنوان بنیانگذار دموکراسی در افغانستان معرفی کند. پیروانش نیز با تاسی از همین خواست کرزی، پیوسته در محور این باور تبلیغ میکنند. مخالفین کرزی اما باور دیگری نسبت به نقش و جایگاه او در پس از سقوط دولت طالبانی دارند. آنها کرزی را پدر طالبان در خیزش دوم شان بعد از ۲۰۰۱ میشناسند.
اگر طالبان را مصداق بارز ضدیت با دموکراسی بدانیم که غالباً هم همین تصور را دارند، پس کرزی میان دو باور متناقض حضور دارد.
ماجرا چیست؟
بررسی نقش شخصیت های سیاسی افغانستان بدون توجه به منظومه ی باور ها و کشمکش های قومی ممکن نیست. شاید در این میان بعضی شخصیتها گاهی رفتارهای فراقومی داشتند که تمام این موارد ریشه در طمع فردی داشته تا باور به ارزشهای فراقومی. کرزی نیز از این قاعده مستثنا نیست.
یکی از مهمترین منابعی که هویت کرزی را به صورت روشن برملا کرد، نوشته های رابرت گیتس وزیر دفاع پیشین ایالات متحده است که در زمان حاکمیت کرزی، رابطه ی کاری با او داشت. گیتس در کتاب خاطرات خود از دو طرح بسیار خطرناک کرزی پرده برمیدارد. ۱- تلاش کرزی برای جلب حمایت امریکایی ها جهت انتقال و جابجایی نیروهای طالبان در شمال افغانستان که پایگاه سنتی نیروهای غیر پشتون حساب میشود. ۲- معرفی نیروهای غیر پشتون به عنوان عناصر خطرناکتر از گروه طالبان و تحریک نیروهای امریکایی برای حفظ فاصله ی شان با جبهه ی شمال و حتی اعمال فشار و تهدید علیه شخصیت های رده اول جبهه ی شمال و در برابر تلاش برای قبح زدایی از فعالیت های جنایت بار طالبان. این مطالب نشان میدهد که از همان ابتدای سقوط طالبان و برپایی دموکراسی صوری کنونی، مسئله ی قومی مهمترین خط فعالیت کرزی و همراهانش بوده است. برای کرزی حضور جامعه ی جهانی در افغانستان یک فرصت برای تاسیس و تقویت دموکراسی نه، بلکه فرصتی ست جهت احیایی دوباره ی سلسله ی حاکمیت پشتونها و تمام تحرکات شان در محور همین سیاست متمرکز میشود.
در حوزه های مختلف تلاش صورت میگیرد تا جایگاه پشتونها از حد یک گروه تباری شریک در افغانستان به حد یک گروه مالک افغانستان ارتقا یابد. موارد خاص هویتی در قانون اساسی افغانستان بعد از تصویب در لویه جرگه به ارگ ریاست جمهوری برده میشود و حسب دستور حلقه ی حاکم تباری ارگ به رهبری کرزی، خلاف تمام موازین حقوقی و قانونی تغییر داده میشود تا تمامیتخواهی قومی در قانون مسجل شود. به مرور تمام نمادهای کشوری به محدوده ی نماد قومی تقلیل یافت. از پول تا نامهای اماکن و بعدها واژه های کاربردی شامل دایره ی سیاست قومی گردید تا پوشش ملی داده شود. سیاست خطرناک حذف رهبران غیر پشتون در دستور کار قرار گرفت و به مرور شخصیت های غیر پشتون تاثیرگذار در حوزه ی سیاسی و نظامی یکی از پی دیگری در بمب گذاری ها و حملات انتحاری حذف شدند. هرچند در هر مورد کرزی دستور ایجاد یک کمیسیون جهت تحقیق روی پرونده را صادر میکرد، اما هیچ پرونده ی در این زمینه توسط نهادهای دولتی مورد تحقیق قرار نگرفت، چرا که تشکیل کمیسیونها با هدف تعدیل اعتراضها و منحرف ساختن اذهان عمومی از اصل منبع سیاستگذار این جریان بود، نه رسیدگی به پرونده.
سود جوی منفی از حضور نیروهای خارجی
در میدان عمل سود جویی از نیروهای خارجی برای تضعیف رهبران غیر پشتون، باعث شد تا بسیاری از شخصیت ها به حاشیه رانده شوند و مهره های رهبری کننده ی افغانستان با چیدمانی سیاسی از بطن مناسبات و باورهای قومی معرفی گردند. این پروژه با همسویی گسترده ی رهبران پشتون نهایت به احیایی دوباره طالبان با همکاری پاکستان و امریکا انجامید. به لحاظ ریشه ای کرزی از هر گروهی دیگر در افغانستان، با طالبان نزدیکتر است.
او در سالهای حاکمیت طالبان بارها به عنوان یک گزینه جهت نمایندگی از طالبان در سطح بین المللی مطرح شده و مصمم در کنار طالبان قرار داشته و از طالبان در تمام فرصت های پیش آمده حمایت کرده است، چنانکه اشرف غنی احمدزی و بسیاری دیگر از رهبران پشتون در حمایت از طالبان قرار داشتند. کرزی در زمان حاکمیت اش عملاً به مخالفت در برابر عملیات های نظامی علیه طالبان ایستاد و به این ترتیب تیغ برنده علیه طالبان را کند ساخت. به روایت منابع معتبر بین المللی و داخلی قسمت قابل توجه اکمالات طالبان توسط کرزی و کشورهای دیگر به توصیه ی کرزی صورت گرفته است. استدلال مخالفین کرزی دقیقاً بر همین موارد استوار است. باور غالب این است که فرصت به دست آمده بعد از سقوط طالبان اگر با نیت نیک مورد استفاده قرار میگرفت، امکان تشکیل هویت ملی و همگرایی تباری جهت همزیستی در جغرافیایی افغانستان مهیا بود و کمک های جامعه ی جهانی هم در چنین رویکردی نقش سازنده در احیایی زیر ساخت های اقتصادی و اجتماعی داشت. کرزی اما برای خود ماموریت دیگری تعریف کرده بود. ماموریتی که نهایت به کشتارها دامن زد و جامعه ی افغانستان را در تنگنای فقر و بیچارگی بیشتر قرار داد.
ریاست جمهوری یا ملک
کرزی بیش از اینکه یک رئیس جمهور باشد، یک ملک بود با همان رفتارهای ملکی قبیله ای. صلاحیت ها و مسوولیت های نهاد ریاست جمهوری در قانون اساسی افغانستان مشخص است، اما کریکتر کرزی به حیث رئیس جمهور هرگز در چارچوب قانون اساسی افغانستان محدود نماند. مدیریت ملکی دولت در دوره ی کرزی راه را برای رشد فساد باز کرد و این اداره ی ناقص تا کنون نیز همچنان کج به راهش ادامه میدهد.
کریکتر کرزی به لحاظ رفتاری بیش از هر تیپی دیگر به لمپنها نزدیک است. لمپنها به صورت کلی خالی از هر ارزش انسانی هستند. آنها نان را به نرخ روز میخورند و مطابق وضعیت با تاکید به نفع خود، اتخاذ موضع میکنند. کرزی همزمان که از ایران ( به اعتراف خودش) پول نامشروع و پنهانی میگیرد، سر فرصت از ابراز دشمنی و نفرت اش نسبت به ایرانی ها ابای ندارد. در پشت تریبون به تشویق فساد میپردازد و همه را به صورت ضمنی دعوت به فساد میکند. او رئیس جمهور فقیر ترین کشور جهان است، اما چند سال پر درآمد ترین سیاستمدار جهان میشود. این در حالی ست که کرزی هیچ تجارت شناخته شده و مشروعی غیر از حقوق ماهیانه اش ندارد. در شرایطی که نیاز باشد لاف های بی حد و مرز میزند و جایی که نیاز باشد پشت تریبون اشک تمساح میریزد.
اشرف غنی سیاست مدار استراتژیک یاعوام فریب شیفته ی قدرت
داکترعبدالله سیاست مدار ترسو یا ملی گرای بی برنامه
بیش از اینکه به پرنسیپهای اداری پایبند باشد، به روابط ملکی و ارباب رعیتی کشور را مدیریت کرده است. در خونبار ترین شرایط که طالبان با انجام عملیات های انتحاری صدها نفر از مردمان غیر نظامی و بیدفاع را به خاک و خون کشیده اند، او دم از برادری با طالب میزند.
با چنین پرونده ی کرزی امروز خیز برداشته تا رهبری آینده ی افغانستان را به دست گیرد. تلاشی که به صورت علنی با همسویی طالبان و عناصر قومی انجام میشود. به نظر میرسد کسانی که کرزی را پدر دموکراسی نوین افغانستان میدانند هنوز در درک دموکراسی مشکل دارند و تصور شان این است که دموکراسی یعنی برابری همه ی پشتون ها، نه برابری همه ی کسانی که در این جغرافیا ساکن هستند و این سرزمین آبایی شان در درازنای تاریخ بوده است