در روزهای اخیر طرح تشکیل لوی جرگه یا به اصطلاح طالبان (جرگه ی افغانها) از جانب طالبان بسیار مطرح بحث است. دلیل اینکه چرا طالبان به چنین طرحی روی آورده اند روشن است. از یکسو طالبان در زمینه ی شناسایی به عنوان یک دولت با جامعه ی جهانی به شدت دچار مشکل شده اند و از سوی دیگر نارضایتی های داخلی ناشی از برخوردهای بسیار هولناک طالبان با مردم، باعث شده تا طالبان دچار هراس از خیزشهای مردمی در برابر تسلط خود گردند. دلایل بسیار دیگری هم نیز در این زمینه دخیل است که به دلیل تمرکز این نوشته بر موضوعی دیگر، به آن نمیپردازم.
اما چرا طالبان به ساختاری به نام جرگه تمرکز دارند؟
به لحاظ تاریخی جرگه یک ساختار سنتی جهت حل و فصل مسایل مردمی در محلات در فرهنگ خاصی است. تشکیل جرگه برای تعیین سرنوشت یک ملت، اساساً در تضاد با نیازهای بحث های فراگیر ملی است. جرگه در ولاقع یک نهاد کلان سالار است که ورای اراده ی توده های مردمی، ترکیب آن انتخاب و تصامیم آن مرعی الاجرا میگردد. در جوامعی که در آن چندگونگی قومی وجود دارد و با ضعفهای فرهنگی و عقب مانی شعور جمعی مواجه است، اتکا به جرگه به عنوان راه حل در واقع پهن کردن یک سفره برا ی یک عده ی کوچک جهت غارت اکثریت غایب مردمی است. تمام جرگه های که در افغانستان دایر شده، نتیجه ی جز این نداشته است. هر جرگه زمینه ی مشروعیت دهی به یک گروه خاص جهت اقدام علیه اکثریت مردم بوده است. گاهی جرگه ها از این هم فراتر رفته و بن بست های بزرگی در مسیر انکشاف جامعه ایجاد کرده، آنهم به دلیل اینکه نیروهای پیر جامعه به شکل افراطی رویکرد محافظه کارانه دارند و غالباً با تغییرات اجتماعی دشمنی میکنند.
در این مقطع باید جرگه را با نگرشی متفاوت تر به بحث گرفت. جرگه برای طالبان عبارت است ازجمع کردن یک مشت افراد متعلق به خود جهت گرفتن مشروعیت علیه مجموع انسانهای که با نگرش های تروریستی طالبان مخالف هستند. واکنشهای مردمی و اوضاع درونی کشور به خوبی نشان میدهد که سطح مخالفت با قوانین طالبانی به اوج آن رسیده و حتی گروه های که طالبان به لحاظ قومی به آن متعلق هستند و از آن نمایندگی میکنند، هم بعضاً با شیوه ی مدیریت طالبان مخالفت خود را اعلان کرده اند. طالبان به خوبی میدانند، هرگونه اتکا به آرای مردم جهت گرفتن مشروعیت، مشت خالی شان را باز میکند. این است که با تمرکز روی گردآوری یک جمع خودی از کلان های افراطی و سنتی، سعی در ایجاد یک فضای دروغین برای کسب مشروعیت دارند. طی چند ماه تسلط این گروه در افغانستان مشخص شد، هیچ اراده ی برای تعامل با مردم و درنظر گرفتن حقوق انسانی ساکنان این سرزمین در گروه طالبان وجود ندارد، بلکه آنها با تاکید بر نگرشهای قومی و افراطی خود، شیوه های متعدد سرکوب را علیه مردم اعمال میکنند.
پیش شرطهای مطرح شده از جانب جهان برای کمک به ساحات تحت کنترل طالبان، همواره نادیده گرفته شده و همین نادیده گرفتن از جانب طالبان، باعث اوج گیری گراف فقر و گسترش دامن نارضایتی ها گردیده است. اکنون طالبان با طرح اینکه افغانستان یک جامعه ی متفاوت دینی است، سعی میکنند از درون یک جرگه ی خودساخته و خودی، افق نگاه جهان را به سوی دیگری غیر از حقوق انسانهای زیر سایه ی حکومت تروریستی شان معطوف کنند. در واقع با طرح جرگه میخواهند به جهان بگویند؛ ببینید! ما به صدای همه گوش میدهیم و خواست همه همین است که ما اجرا میکنیم. انسانهای افغانستان چیزی بیشتر از آنچه که ما میگوییم نمیخواهند. (این کسانی که حرف از تحصیل دختران، حقوق زنان، توقف کشتار انسانهای غیرنظامی و غیره قوانین و برخوردهای ما میزنند، نماینده های غرب هستند، نه مردم افغانستان). خلاصه ی هدف طالبان از تشکیل جرگه همین است و بس.
شکاف داخلی میان گروه طالبان هر روز بیشتر میشود و آخرین مصداق وجود این شکاف جدی، حمله به ملا یعقوب فرزند ملا عمر از جریان پشتونهای درانی در ولایت ننگرهار توسط نیروهای وابسته به گروه حقانی که از پشتونهای غلجایی هستند، میباشد. تشکیل جرگه شاید تا حدی به این امر هم پیوند داشته باشد. یعنی با تشکیل جرگه سعی در کم کردن اختلافات داخلی دارند.
نیروها و منابع سیاسی اقوام غیرپشتون اما در آخرین اعلامیه ی خود مخالفت شان را با تشکیل این جرگه اعلام کرده و آن را یک ترفند کثیف طالبانی برای فریب جهان خواندند. مشخص است که در پی خفه کرده هر صدای مخالف توسط طالبان، چگونه ممکن است از جرگه سفارشی شان امید محصول موثر و مفید برای همه مردم کشور داشت؟ این در واقع نتیجه ی منطقی از اقدامات طالبان تا کنون میباشد.
منابع سیاسی غیرپشتون به خوبی میدانند که طالبان با فراهم کردن زمینه ی حضور یک مشت آدم نمایشی و دلال از اقوام غیرپشتون، قصد سرپوش گذاشتن بر حکومت قومی شان را دارند.
علاوه بر منابع سیاسی، به نظر میرسد که مردم افغانستان هم هیچ امیدی به نتیجه ی خوب از برقرار چنین جرگه ای از جانب طالبان ندارند. دایر کردن این جرگه به صورت حتم روند کشتارها و محرومیت ها و برخوردهای غیرانسانی طالبان را تحت یک پوشش دروغین به لحاظ ظاهری مشروعیت خواهد بخشید. پس این طرح نه برای پاسخ گویی به نیازهای جامعه ی افغانستان و نه برای به حل چالشهای مردمی است، بلکه دقیقاً عمیق این چالشها را بیشتر و طالبان را در جایگاه بلندتر برای اجرای برنامه های خطرناک و غیرانسانی شان قرار میدهد. رد این جرگه از جانب مردم و منابع سیاسی غیرپشتونها، یکی از راه های براثر کردن نتایج فاجعه بار چنین جرگه ی میباشد. علاوه بر آن نیاز است تا جریانهای مدنی و فعال در کشورهای مختلف در باره ی نتایج فاجعه بار احتمالی این جرگه به جهانیان اطلاع رسانی کنند. هرچند از اکنون مشخص است که چنین جرگه ی حتی ازجانب کشورهای دیگر نیز به عنوان یک ترفند طالبانی شناخته خواهد شد، اما لازم است برنامه های مشخص و دقیقی برای اطلاع رسانی درست در مورد جرگه از همه سو روی دست گرفته شود.
این مشخص است که نه این جرگه و نه هیچ چیز دیگر طالبان را از مسیر کشتار و مهندسی های قومی اسکان در کشور و بردن این جامعه به قهقرا باز نمیدارد، بلکه تیغ تیز طالبان را تیزتر خواهد کرد، اما کمک برای هرچه زودتر بازکردن مشت این گروه تروریست و ترغیب جهان برای حمایت از جریان های ضد طالب، یک مسوولیت انسانی برای هر فرد متعلق به این جامعه است.